ویو لارا :
ویو لارا :
ساعت رو دیوار رو نگاه کرد 7:15 دقیقه رو نشون میداد باید برای مهمونی اماده میشد مهمونی مافیایی که باید با جونگ کوک بره به سمت حمام رفت و دوش ۵ مینی گرفت بیرون اومد خواست آرایش کنه یه یاد حرف جونگ کوک افتاد : آرایش زیادی ممنوع ، حق نداری لباس باز بپوشی ، تو کل مهمونی باید پیشم باشی یا روی پاهام بشینی ، باکسی گرم نمیری فقط در حد سلام یا احوال پرسی ، : با یادآوری اینا لبخندی زد ... شروع کرد به میکاپ ملیح و درعین حال زیبا به سمت کلکسیون لباساش رفت و متناسب ترین لباسی که پوشیده تر از همه بود رو برداشت ، پوشیده بود اما یکم تنگ بود جوری که کمر باریکش رو به خوبی نمایان میکرد
به سمت آینه رفت ... خودش رو توی آینه برانداز کرد
+امیدوارم کوک اجازه بده این لباس رو بپوشم اوف...
در عین حال که داشت خودش رو توی آینه نگاه میکرد در باز شد و قامت بزرگ کوک نمایان شد
لارا استرس داشت که با دیدن اخم غلیظ کوک بیشتر هم شد به آرومی گفت:
+ جونگ کوک لطفا عصبی نشو .. تنها لباس پوشیده ای که داشتم همین بود
کوک که سعی در کنترل خودش داشت میدونست اگه رو اعصابش مسلط نباشه همونجا رو همون تخت لارا رو میبست و کاری میکرد لارا برای اینکه از توش درش بیاره التماس کنه با لحن جدی گفت :
- آره معلومه چقد لباست پوشیده هست .... اونقدر تنگه که باریکی کمرت کامل معلومه...
لارا با قیافه مظلوم به سمت کوک قدم برداشت و با لحن معصومی گفت
+ کوک وقتی پیش تو هستم کسی جرعت نمیکنه بهم نگاه کنه ...در ضمن این پوشیده هست ولی یکم تنگه .. لطفا کوک
کوک که از حالت معصوم قیافه لارا کم کم آروم شد با لحن در رگه ای گفت :
- فقط دلم میخواد لحظه ای ازم در بشی ... اونوقت تضمین نمیکنم بلایی سرت نیارم ..
لارا که فهمید بود مرد روبه روش شدیدا غیرتی شده سعی در آروم کردنش داشت دستشو دور گردن کوک گذاشت و بغلش کرد و آروم زمزمه کرد
+ مرد من غیرتی شده ... حتی غیرتی شدنتم برام جذابه ...نیازی به گفتن نیست این بدن فقط مال توعه ... اینو بدون ، من فقط برای توام و عاشقتم
کوک متقابلا بغلش کرد و دستشو دور کمرش حلقه کرد :
- میدونم بیب ... خودتم خوب میدونی دلم نمیخواد کسی ببینتت مخصوصا بدنتو اونجا مافیای های زیادی هستن که برای زمین زدن من از نقطه ضعفم استفاده میکنن... و نقطه ضعف من فقط تویی ... بدون دلم نمیخواد آسیبی بهت بزنم ...پس ازم جدا نشوو توی مهمونی فهمیدی ؟؟؟؟
کلمه آخر با جدیت تمام گفت... و لارا هم چشم آرومی گفت ...به سمت لیموزین مشکی کوک رفتن سوار شدن... و به سمت مهمونی حرکت کردن ...
ساعت رو دیوار رو نگاه کرد 7:15 دقیقه رو نشون میداد باید برای مهمونی اماده میشد مهمونی مافیایی که باید با جونگ کوک بره به سمت حمام رفت و دوش ۵ مینی گرفت بیرون اومد خواست آرایش کنه یه یاد حرف جونگ کوک افتاد : آرایش زیادی ممنوع ، حق نداری لباس باز بپوشی ، تو کل مهمونی باید پیشم باشی یا روی پاهام بشینی ، باکسی گرم نمیری فقط در حد سلام یا احوال پرسی ، : با یادآوری اینا لبخندی زد ... شروع کرد به میکاپ ملیح و درعین حال زیبا به سمت کلکسیون لباساش رفت و متناسب ترین لباسی که پوشیده تر از همه بود رو برداشت ، پوشیده بود اما یکم تنگ بود جوری که کمر باریکش رو به خوبی نمایان میکرد
به سمت آینه رفت ... خودش رو توی آینه برانداز کرد
+امیدوارم کوک اجازه بده این لباس رو بپوشم اوف...
در عین حال که داشت خودش رو توی آینه نگاه میکرد در باز شد و قامت بزرگ کوک نمایان شد
لارا استرس داشت که با دیدن اخم غلیظ کوک بیشتر هم شد به آرومی گفت:
+ جونگ کوک لطفا عصبی نشو .. تنها لباس پوشیده ای که داشتم همین بود
کوک که سعی در کنترل خودش داشت میدونست اگه رو اعصابش مسلط نباشه همونجا رو همون تخت لارا رو میبست و کاری میکرد لارا برای اینکه از توش درش بیاره التماس کنه با لحن جدی گفت :
- آره معلومه چقد لباست پوشیده هست .... اونقدر تنگه که باریکی کمرت کامل معلومه...
لارا با قیافه مظلوم به سمت کوک قدم برداشت و با لحن معصومی گفت
+ کوک وقتی پیش تو هستم کسی جرعت نمیکنه بهم نگاه کنه ...در ضمن این پوشیده هست ولی یکم تنگه .. لطفا کوک
کوک که از حالت معصوم قیافه لارا کم کم آروم شد با لحن در رگه ای گفت :
- فقط دلم میخواد لحظه ای ازم در بشی ... اونوقت تضمین نمیکنم بلایی سرت نیارم ..
لارا که فهمید بود مرد روبه روش شدیدا غیرتی شده سعی در آروم کردنش داشت دستشو دور گردن کوک گذاشت و بغلش کرد و آروم زمزمه کرد
+ مرد من غیرتی شده ... حتی غیرتی شدنتم برام جذابه ...نیازی به گفتن نیست این بدن فقط مال توعه ... اینو بدون ، من فقط برای توام و عاشقتم
کوک متقابلا بغلش کرد و دستشو دور کمرش حلقه کرد :
- میدونم بیب ... خودتم خوب میدونی دلم نمیخواد کسی ببینتت مخصوصا بدنتو اونجا مافیای های زیادی هستن که برای زمین زدن من از نقطه ضعفم استفاده میکنن... و نقطه ضعف من فقط تویی ... بدون دلم نمیخواد آسیبی بهت بزنم ...پس ازم جدا نشوو توی مهمونی فهمیدی ؟؟؟؟
کلمه آخر با جدیت تمام گفت... و لارا هم چشم آرومی گفت ...به سمت لیموزین مشکی کوک رفتن سوار شدن... و به سمت مهمونی حرکت کردن ...
۴.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.