من آشنای کویرم، تو اهلِ بارانے
من آشنای کویرم، تو اهلِ بارانے
چه کردهام که مرا از خودت نمیدانی؟
مرا نگاه؛ که چشم از تو برنمی دارم
تو را نگاه؛ که از دیدنم گریزانی
من از غم تو غزل میسرایم و آن را
تو عاشقانه به گوشِ رقیب میخوانے
هزار باغِ گل از دامن تو میروید
بہ هر کجا بروی باز در گلستانی
قیاسِ یڪ بہ یکِ شهر با تو آسان نیست
کِہ بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی... (:
#به_وقت_شعر
چه کردهام که مرا از خودت نمیدانی؟
مرا نگاه؛ که چشم از تو برنمی دارم
تو را نگاه؛ که از دیدنم گریزانی
من از غم تو غزل میسرایم و آن را
تو عاشقانه به گوشِ رقیب میخوانے
هزار باغِ گل از دامن تو میروید
بہ هر کجا بروی باز در گلستانی
قیاسِ یڪ بہ یکِ شهر با تو آسان نیست
کِہ بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی... (:
#به_وقت_شعر
۳.۱k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.