حوصله اش سر که میرود

حوصله اش سر که میرود
کم میکند
زیر دلخوشی های زندگیم را...
گاهی من و غم را
آنچنان با هم ، هم میزند
که من میشوم غم و غم میشود من...
حتی
گاهی نمک روی خاطراتم میپاشد
تا چشم هایم را
خوش نمک کند...
خدا ست دیگر...!!
خوب میداند که من
تا چه حد خوش اشتها و ظرفیت دارم...
آن حد که حتی
با این دست پخت تلخ و شورش
برای هر وعده ی این عمر و زندگی
باز هم جاودانه و بی وفقه
دوستش دارم...
دیدگاه ها (۲۶)

من آن قدر معمولی هستم ...که هیچ کس شیفته ی حرف زدنم نشود،قلب...

ادمهای مهربان .....ادمهای احساسی .....نمی رنجند.....می بخشند...

آسمان دلت که ابری شد ببارنگذار غمی گوشه دلت سنگینی کندمبادا ...

بیا ،بیا و به این آدم ها بگوجز توهر کس مرا عزیزم صدا کندجز ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط