رمان شابین
رمان شابین
پارت ۴
کوک: ببخشید
لیسا: حالت خوب؟؟؟
ایوا: خوبم
ریما: هانی چیشد
هانی:...
ملینا: ریما😡
ریما: چیهه خو اون مقصرر
لیسا: هییی ریما چی داری میگی این بحث تموم شد دیگ گذشته ریما هم از ایوا معذرت خاهی کرد 😑
ایوا: بچها بسسس دیگ من خوبم بعدم اگ کسی بخواد از ریما ناراحت باش منم ک منم ازش ناراحت نیستم
هانی: ببخشید (بغض)
ایوا: هییی هانیی من خوبم😊(لبخند لثه ای)
هانی: نباید اون روز مجبورت میکردم باهام بیای (گریه)
ایوا: ننن من خودم اومدم تو مقصر نیستی هانی گریه نکن ک منم گریم میگیر
هانی: میدوعه از سالن میر بیرون
ایوا: هانییییی( داد)
ملینا: ببین چیکار کردی ریما حالا خوب شد اگ باز بر ی بلای سر خودش بیار چی موقع میخوای چیکار کنی
ایوا: هییی ملی اروم باش ریما اون کاری نکرد نباید اونجوری باهاش حرف میزدی اون ناراحت شد
نامی: جیمین برو دنبالش
جیمین: چرا من؟
نامی: چون تو خوب بلدی ادمو اروم کنی
جیمین: باش
و جیمین میر دنبال هانی
جیمین: هانییییی( داد)
(ویو هانی)
با گریه از سالن زدم بیرون
و دویدم نمیدونستم کجا میرم فقط میخواستم از اونجا دور شم توی خیابون داشتم میدویدم ک یکی صدام زد بهش توجه نکردم و ب راحم ادامه دادم ک دستم محکم کشید شد
سرجام وایسادم ک دیدم جیمینه داشته نفس نفس میزد و دستمو محکم گرفت بود
هانی: چرا دنبالم اومدی(و اشکاشو پاک میکن)
جیمین: ت..... تو...... خو.... خوبی؟؟؟(نفس نفس)
هانی: نننن(و باز گریه میکن)
(ویو جیمین)
داشته گریه میکرد دلم براش سوخت 🥺🥺
و محکم بغلش کرد(از اون بغلای جیمینی)
و سرش رو نوارش کردم
جیمین: میخوای بریم یجای اروم شی
هانی: هرجای فقط لطفاً منو از اینجا ببر
جیمین: هوم بیا بریم
ببخشید کم بود کم نوشتم تا وقت بش تا رمانای دیگ رو هم ازشون ی پارت بزارم🙂
پارت ۴
کوک: ببخشید
لیسا: حالت خوب؟؟؟
ایوا: خوبم
ریما: هانی چیشد
هانی:...
ملینا: ریما😡
ریما: چیهه خو اون مقصرر
لیسا: هییی ریما چی داری میگی این بحث تموم شد دیگ گذشته ریما هم از ایوا معذرت خاهی کرد 😑
ایوا: بچها بسسس دیگ من خوبم بعدم اگ کسی بخواد از ریما ناراحت باش منم ک منم ازش ناراحت نیستم
هانی: ببخشید (بغض)
ایوا: هییی هانیی من خوبم😊(لبخند لثه ای)
هانی: نباید اون روز مجبورت میکردم باهام بیای (گریه)
ایوا: ننن من خودم اومدم تو مقصر نیستی هانی گریه نکن ک منم گریم میگیر
هانی: میدوعه از سالن میر بیرون
ایوا: هانییییی( داد)
ملینا: ببین چیکار کردی ریما حالا خوب شد اگ باز بر ی بلای سر خودش بیار چی موقع میخوای چیکار کنی
ایوا: هییی ملی اروم باش ریما اون کاری نکرد نباید اونجوری باهاش حرف میزدی اون ناراحت شد
نامی: جیمین برو دنبالش
جیمین: چرا من؟
نامی: چون تو خوب بلدی ادمو اروم کنی
جیمین: باش
و جیمین میر دنبال هانی
جیمین: هانییییی( داد)
(ویو هانی)
با گریه از سالن زدم بیرون
و دویدم نمیدونستم کجا میرم فقط میخواستم از اونجا دور شم توی خیابون داشتم میدویدم ک یکی صدام زد بهش توجه نکردم و ب راحم ادامه دادم ک دستم محکم کشید شد
سرجام وایسادم ک دیدم جیمینه داشته نفس نفس میزد و دستمو محکم گرفت بود
هانی: چرا دنبالم اومدی(و اشکاشو پاک میکن)
جیمین: ت..... تو...... خو.... خوبی؟؟؟(نفس نفس)
هانی: نننن(و باز گریه میکن)
(ویو جیمین)
داشته گریه میکرد دلم براش سوخت 🥺🥺
و محکم بغلش کرد(از اون بغلای جیمینی)
و سرش رو نوارش کردم
جیمین: میخوای بریم یجای اروم شی
هانی: هرجای فقط لطفاً منو از اینجا ببر
جیمین: هوم بیا بریم
ببخشید کم بود کم نوشتم تا وقت بش تا رمانای دیگ رو هم ازشون ی پارت بزارم🙂
۲.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.