داداش
داداش ؟
+اولش میخواستم زخمامو پانسمان کنم اما بعدش با خودم گفتم ولش کن بابا من که ارزششو ندارم حق من اینه که زجر بکشم و هر دفعه که لباسم به زخمامو میخوره با تمام وجود درد رو حس کنم(اخی🤏) از حموم در اومدم و یه بادی تنگ مشکی که گردنشم لخت بود با یه شلوار تنگ مشکی و دوتا کمربند پوشیدم (نکته:چون که کتک خورده بود شونه هاشو که اتفاقا خیلی خوشگل و ترقوه ی هست بعضی از جاهاش کبود و بنفشه چون کتک خورده) بعد رفتم رو تختم نشستم و زانو هامو بغل کردم و سرمو گذاشتم روش و شروع کردم به بی صدا اشک ریختن حالم خیلی بد بود در حدی که میخواستم خودمو بکشم اما نه اینکارو نمیکنم چون من لایق مرگم حتی نیستم من باید زجر کش بشم تصمیم اینه که سه ماه (میدونم یه ماه بود اما خواستم با فیک قبلی متفاوت باشه)چیزی نخورم تا یه روزی از گرسنگی بمیرم اره دقیقا همین کارو میکنم
پرش به دو روز بعد
هوپی.پسرا مینسو دوروزه تمومه که از اتاقش نمیومده بیرون نکنه بلایی سر خودش آورده
جین.نه بابا اون جرعت اینکارو نداره
یونگی.اما اگه واقعا اینکارو کرده باشه چی
نامی.گمون نمیکنم اما میرم بالا به سری بهش میزنم
جیمین.اره این فکر خوبیه
نامی. مینسو درو وا کن (داد و به در میکوبه )
+بله چیشده
نامی. چه غلطی میکنی تو این دو روز ها
+هیچی
نامی. پس چرا از اتاقت نمیای بیرون ها
+همینطوری فقط نمیخوام شما با دیدن من ناراحت بشین
نامی. واه واه تحت تاثیر قرار گرفتم (رفت)
+اما من نمیخواستم کسی رو تحت تاثیر قرار بدم (آروم و بغض)
ته. خوب چیشد
نامی. جین که گفت اون جرعت اینکارو نداره
کوک. اره بابا اصلا خودشو بکشه مگه مهمه
جیمین. والا (خنده)
ته.بمیره ما خوشحال ترم میشیم
جین . دقیقا از شرشم خلاص میشیم
ویو مینسو:
داشتم میرفتم که از پایین آب بر دارم که با شنیدن اون حرفا صدای شکستن قلبمو شنیدم آخه مگه من چیکارتون کردم که اینطوری میگید مگه گناه من چیه آخه (اشک)
ویو هوپی:
داشتیم با اعضا میگفتیم و میخندیدم که یهو مینسو رو دیدم که با چشمای اشکی داره مارو نگاه میکنه وبعدم با حال بد رفت تو اتاقش
هوپی. پسرا
کوک. ای شکمم عه بله هیونگ
هوپی. اون مینسو بود حرفامونو شنید و بعدشم با اشک رفت تو اتاقش
یونگی. چی یعنی چی ای وای بد شد که
نامی. اصلا اون چرا باید فال گوش وایسا
جین . راست میگه بابا ولش کن
+اولش میخواستم زخمامو پانسمان کنم اما بعدش با خودم گفتم ولش کن بابا من که ارزششو ندارم حق من اینه که زجر بکشم و هر دفعه که لباسم به زخمامو میخوره با تمام وجود درد رو حس کنم(اخی🤏) از حموم در اومدم و یه بادی تنگ مشکی که گردنشم لخت بود با یه شلوار تنگ مشکی و دوتا کمربند پوشیدم (نکته:چون که کتک خورده بود شونه هاشو که اتفاقا خیلی خوشگل و ترقوه ی هست بعضی از جاهاش کبود و بنفشه چون کتک خورده) بعد رفتم رو تختم نشستم و زانو هامو بغل کردم و سرمو گذاشتم روش و شروع کردم به بی صدا اشک ریختن حالم خیلی بد بود در حدی که میخواستم خودمو بکشم اما نه اینکارو نمیکنم چون من لایق مرگم حتی نیستم من باید زجر کش بشم تصمیم اینه که سه ماه (میدونم یه ماه بود اما خواستم با فیک قبلی متفاوت باشه)چیزی نخورم تا یه روزی از گرسنگی بمیرم اره دقیقا همین کارو میکنم
پرش به دو روز بعد
هوپی.پسرا مینسو دوروزه تمومه که از اتاقش نمیومده بیرون نکنه بلایی سر خودش آورده
جین.نه بابا اون جرعت اینکارو نداره
یونگی.اما اگه واقعا اینکارو کرده باشه چی
نامی.گمون نمیکنم اما میرم بالا به سری بهش میزنم
جیمین.اره این فکر خوبیه
نامی. مینسو درو وا کن (داد و به در میکوبه )
+بله چیشده
نامی. چه غلطی میکنی تو این دو روز ها
+هیچی
نامی. پس چرا از اتاقت نمیای بیرون ها
+همینطوری فقط نمیخوام شما با دیدن من ناراحت بشین
نامی. واه واه تحت تاثیر قرار گرفتم (رفت)
+اما من نمیخواستم کسی رو تحت تاثیر قرار بدم (آروم و بغض)
ته. خوب چیشد
نامی. جین که گفت اون جرعت اینکارو نداره
کوک. اره بابا اصلا خودشو بکشه مگه مهمه
جیمین. والا (خنده)
ته.بمیره ما خوشحال ترم میشیم
جین . دقیقا از شرشم خلاص میشیم
ویو مینسو:
داشتم میرفتم که از پایین آب بر دارم که با شنیدن اون حرفا صدای شکستن قلبمو شنیدم آخه مگه من چیکارتون کردم که اینطوری میگید مگه گناه من چیه آخه (اشک)
ویو هوپی:
داشتیم با اعضا میگفتیم و میخندیدم که یهو مینسو رو دیدم که با چشمای اشکی داره مارو نگاه میکنه وبعدم با حال بد رفت تو اتاقش
هوپی. پسرا
کوک. ای شکمم عه بله هیونگ
هوپی. اون مینسو بود حرفامونو شنید و بعدشم با اشک رفت تو اتاقش
یونگی. چی یعنی چی ای وای بد شد که
نامی. اصلا اون چرا باید فال گوش وایسا
جین . راست میگه بابا ولش کن
- ۱۰.۶k
- ۱۷ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط