بگذار هر چه بدی هست در این خاک بماند

بگذار هر چه بدی هست در این خاک بماند؛
من و تو رهگذر کوچه ی عشقیم؛
و همین بس که تو را دوست بدارم؛
نکند خسته شوی یا که ببازی!
من کنار تو نشستم
که تو بر عشق بنازی
کمکت خواهم کرد؛
که به شکرانه ی این عشق؛
تو یک کلبه بسازی
که در آن بوی خدا هست
و این حس
سر آغاز قشنگی ست
که آغاز شود بودن و بی عشق نماندن...
به من آهسته بگو:
هستی و هستم...


@,,,,,D

دیدگاه ها (۴)

دلم یک کلبه می خواهددرون جنگل پاییزبه دور از رنگ آدم ها،من و...

94/6/2آمدم مجلس ترحیم خودم، همه را می دیدمهمه آنها که نمی دا...

نیاز "من" ....هوست را کرده ام هوس طواف تنت را ...همه جا هستی...

امیدی بر جماعت نیست میخواهم رها باشماگر بی انتها هم نیستم بی...

با توام آااااای ! پدر سوخته بازی کافی ستهی خرابم کنی و باز ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط