هوای دلتنگی

گفته بودی سهراب

به سراغ من اگر میایی

نرم و آهسته بیا

مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من

از خودت میپرسم

چینی نازک تنهاییت

آخر ترکی هم برداشت؟

چینی نازک تنهایی من نازک نیست

ولی پرترک است

باقدم ها که نه !

با نگاه هایی سرد

نرم آهسته وحتی خسته

گاه گاه فرو میریزد

راستی

خانه ی دوست چه شد؟

چه نشانی؟چه کلامی ؟چه پیامی ؟

آخرش دوست کجاست؟

دوست که بود؟

قایقت

قایقت ساخته شد؟

پشت دریاها هنوزم شهریست؟

که درآن پنجره ها رو به تجلی باشند؟

خاک ها هنوز میشنوند

موسیقی احساس مرا؟

راستی سهراب

گل شبدر ارزشی بالاتر از لاله قرمز نگرفت!

چشم ها را هم شستیم

جور دیگر در کار نبود

چترها را بستیم

فکر را

خاطره را

با همه مردم شهر درپی بارانیم

از من آزرده نشو

روح من کم سال است

روح من درک دگر داشت از زیبایی

دوستی

دنیای پراز عاشقی و رسوایی

باید امشب بروم

بروم تا ته دنیا

وفقط آرزویی است مرا

آرزویم این است

قایقت ساخته شود

دست آخر روزی

تا مرا هم باخود

دورترها ببری

دورترها ازین مردم شهر

واز ین خاک غریب

خسته ام سهراب

خسته...Baran
دیدگاه ها (۳)

هوای دلتنگی

کنار مشتی خاکدر دوردست خودم تنها نشسته امنوسان خاک ها شدو خا...

هوای دلتنگی

زنگ باران به صدا می آیدآدم اینجا تنهاستو در این تنهایی، سایه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط