داستان یک ویزا
داستان یک ویزا
تابستان پارسال که میخواستم بروم کابل، کیفم را کولم انداختهبودم و رفتهبودم کنسولگری افغانستان در نیویورک. فرمِ درخواست ویزا را پر کردهبودم، با دو قطعه عکس، و برگهای که نشان میداد دانشجوی دانشگاه ییل هستم و برای پژوهش درسی به افغانستان میروم. با خوشروییِ کارکنان سفارت مواجه شدهبودم و ویزایم را دو روزه صادر کردند. اعتبارش یکماهه بود و وقتی رسیدم کابل با مراجعه به ادارهی مهاجرت یک ماه دیگر تمدید شد. در آن دو ماه خیلی چیزها از مردم افغانستان و کاربران شبکههای اجتماعی آموختم و امریکا که آمدم مشتاقانه انتظار میکشیدم تابستان امسال سر برسد و دوباره راهی شوم؛ این بار برای زندگی دو ساله.
اواسط خرداد امسال بود که مانند تابستان سال قبل کیفم را کولم انداختم و رفتم کنسولگری. انتظار داشتم قصه به همان روال پیش برود. این بار اما مسئول کنسولگری گفت که چون قصد دارم بیش از یک ماه در افغانستان بمانم، باید از طرف یکی از مؤسسههای تحقیقاتی در کابل نیز دعوتنامه داشته باشم. آن آقا گفت که بدون دعوتنامه، امکان صدور ویزا فراهم نیست.
در سفر قبلی با یک مؤسسهی تحقیقاتی آشنا شدهبودم و مدیر محترمش دکتر صداقت* را میشناختم. به ایشان ایمیل زدم که قصه بدین قرار است و درخواست کردم اگر ممکن است دعوتنامهای برایم بفرستند تا از طریق آن ویزا بگیرم. ایشان با روی خوش پذیرفتند و دعوتنامهای ایمیل کردند. در آن دعوتنامه به موضوع پایاننامهام نیز اشاره شدهبود. بی آنکه لازم باشد وارد جزئیات شوم و سرتان را درد بیاورم، موضوع پایاننامه دربارهی مردانگی، جنسیت و هویت و رفتارهای جنسی در افغانستان است. حدس زدم پرداختن به جزئیاتِ تحقیق ممکن است برای مسئولان کنسولگری کمی حساسیتبرانگیز باشد. از دکتر صداقت درخواست کردم اگر ممکن است بعضی از کلمات متن دعوتنامه را تغییر دهند تا یکوقت مشکلی در صدور ویزا پیش نیاید. ایشان - که جای استاد بنده هستند - پذیرفتند و با کمی تغییر دعوتنامهی جدیدی فرستادند.
دعوتنامه را به کنسولگری بردم و همراه مدارک دیگر به مسؤول مربوطه تحویل دادم. قرار شد دو روز بعد تماس بگیرند.
دو روز گذشت اما خبری نشد. روز چهارم تماس گرفتند. آقایی پشت خط آمد و گفت که مدارک ناقص است و باید یک معرفینامه از طرف وزارت امور خارجهی افغانستان نیز داشته باشم. اول فکر کردم اشتباه شنیدهام چون دفتر وزارت امور خارجهی افغانستان در کابل است و متوجه نمیشدم که یک دانشجویِ ایرانیِ ساکنِ امریکا چهطور و تحت چه عنوانی میتواند از آنجا معرفینامه بگیرد. دوباره پرسیدم تا مطمئن شوم سوءتفاهمی در کار نیست. آن آقای پشت خط مجددا تأکید کرد که بدون معرفینامه از طرف وزارت امور خارجهی افغانستان کارم پیش نمیرود.
همان روزها بود که من درگیر کار مشقتبارِ فروشِ وسایل خانه و آمادهشدن برای سفر و ترک امریکا بودم. قراردادِ اجاره داشت به پایان میرسید و باید خانه را مثل روز اول تحویل صاحبخانه میدادم. بعضی چیزها مثل کتاب و جزوههای درسی و لباس را هم باید بستهبندی میکردم تا قبل از سفر در یک انباری بگذارم و بتوانم دو سال بعد که برگشتم از آنها استفاده کنم. این وسط، حقوق ماهانهی دانشگاه نیز داشت قطع میشد. دانشجوهای دکترای رشتهی انسانشناسی در امریکا برای تأمین هزینهی سفر و اقامت و مطالعهی مردمنگارانه در کشور دیگر که به نوشتن پایاننامه ختم میشود، باید از مؤسسههای انسانشناسی و تحقیقاتی درخواستِ بودجه کنند. از این راه سرمایهای برای سفر به دست آوردهبودم، اما تنها میتوانستم آن را در افغانستان (و نه امریکا) و برای پرداخت هزینهی زندگی و پژوهش در کابل خرج کنم. امکانِ ماندن در امریکا دیگر نبود؛ اما هنوز ویزای افغانستان نداشتم. شش همکلاسیام به کشورهای فلسطین، عمان، نپال، ژاپن، چین و هند رفتهبودند. پروژهی یک نفر هم در امریکا تعریف شدهبود. فقط من ماندهبودم و اضطرابی که هر روز بیشتر میشد.
به آقای دکتر صداقت زنگ زدم و قصهای که برای ویزا پیش آمدهبود را شرح دادم. ایشان از درخواست کنسولگری افغانستان تعجب کرد و اطمینان داد که حتما اشتباهی رخ داده چون - به گفتهی ایشان - نیازی به ارائهی معرفینامه از طرف وزارت امور خارجه نیست. دکتر صداقت گفت که یکی از دوستانِ با نفوذِ ایشان، آقای دکتر متین*، که از استادان با سابقهی کابل است، با سفیر افغانستان در نیویورک رفیق است و میتواند پیگیر مسأله شود.
به پیشنهاد دکتر صداقت قرار شد فردای آن روز دوباره به کنسولگری بروم و از جناب سفیر بخواهم در صورت امکان با دکتر متین در کابل تماس بگیرند. دکتر صداقت اطمینان داد که هر مشکلی باشد با این تماس تلفنی حل خواهد شد.
فردای آن روز دوباره به کنسولگری رف
تابستان پارسال که میخواستم بروم کابل، کیفم را کولم انداختهبودم و رفتهبودم کنسولگری افغانستان در نیویورک. فرمِ درخواست ویزا را پر کردهبودم، با دو قطعه عکس، و برگهای که نشان میداد دانشجوی دانشگاه ییل هستم و برای پژوهش درسی به افغانستان میروم. با خوشروییِ کارکنان سفارت مواجه شدهبودم و ویزایم را دو روزه صادر کردند. اعتبارش یکماهه بود و وقتی رسیدم کابل با مراجعه به ادارهی مهاجرت یک ماه دیگر تمدید شد. در آن دو ماه خیلی چیزها از مردم افغانستان و کاربران شبکههای اجتماعی آموختم و امریکا که آمدم مشتاقانه انتظار میکشیدم تابستان امسال سر برسد و دوباره راهی شوم؛ این بار برای زندگی دو ساله.
اواسط خرداد امسال بود که مانند تابستان سال قبل کیفم را کولم انداختم و رفتم کنسولگری. انتظار داشتم قصه به همان روال پیش برود. این بار اما مسئول کنسولگری گفت که چون قصد دارم بیش از یک ماه در افغانستان بمانم، باید از طرف یکی از مؤسسههای تحقیقاتی در کابل نیز دعوتنامه داشته باشم. آن آقا گفت که بدون دعوتنامه، امکان صدور ویزا فراهم نیست.
در سفر قبلی با یک مؤسسهی تحقیقاتی آشنا شدهبودم و مدیر محترمش دکتر صداقت* را میشناختم. به ایشان ایمیل زدم که قصه بدین قرار است و درخواست کردم اگر ممکن است دعوتنامهای برایم بفرستند تا از طریق آن ویزا بگیرم. ایشان با روی خوش پذیرفتند و دعوتنامهای ایمیل کردند. در آن دعوتنامه به موضوع پایاننامهام نیز اشاره شدهبود. بی آنکه لازم باشد وارد جزئیات شوم و سرتان را درد بیاورم، موضوع پایاننامه دربارهی مردانگی، جنسیت و هویت و رفتارهای جنسی در افغانستان است. حدس زدم پرداختن به جزئیاتِ تحقیق ممکن است برای مسئولان کنسولگری کمی حساسیتبرانگیز باشد. از دکتر صداقت درخواست کردم اگر ممکن است بعضی از کلمات متن دعوتنامه را تغییر دهند تا یکوقت مشکلی در صدور ویزا پیش نیاید. ایشان - که جای استاد بنده هستند - پذیرفتند و با کمی تغییر دعوتنامهی جدیدی فرستادند.
دعوتنامه را به کنسولگری بردم و همراه مدارک دیگر به مسؤول مربوطه تحویل دادم. قرار شد دو روز بعد تماس بگیرند.
دو روز گذشت اما خبری نشد. روز چهارم تماس گرفتند. آقایی پشت خط آمد و گفت که مدارک ناقص است و باید یک معرفینامه از طرف وزارت امور خارجهی افغانستان نیز داشته باشم. اول فکر کردم اشتباه شنیدهام چون دفتر وزارت امور خارجهی افغانستان در کابل است و متوجه نمیشدم که یک دانشجویِ ایرانیِ ساکنِ امریکا چهطور و تحت چه عنوانی میتواند از آنجا معرفینامه بگیرد. دوباره پرسیدم تا مطمئن شوم سوءتفاهمی در کار نیست. آن آقای پشت خط مجددا تأکید کرد که بدون معرفینامه از طرف وزارت امور خارجهی افغانستان کارم پیش نمیرود.
همان روزها بود که من درگیر کار مشقتبارِ فروشِ وسایل خانه و آمادهشدن برای سفر و ترک امریکا بودم. قراردادِ اجاره داشت به پایان میرسید و باید خانه را مثل روز اول تحویل صاحبخانه میدادم. بعضی چیزها مثل کتاب و جزوههای درسی و لباس را هم باید بستهبندی میکردم تا قبل از سفر در یک انباری بگذارم و بتوانم دو سال بعد که برگشتم از آنها استفاده کنم. این وسط، حقوق ماهانهی دانشگاه نیز داشت قطع میشد. دانشجوهای دکترای رشتهی انسانشناسی در امریکا برای تأمین هزینهی سفر و اقامت و مطالعهی مردمنگارانه در کشور دیگر که به نوشتن پایاننامه ختم میشود، باید از مؤسسههای انسانشناسی و تحقیقاتی درخواستِ بودجه کنند. از این راه سرمایهای برای سفر به دست آوردهبودم، اما تنها میتوانستم آن را در افغانستان (و نه امریکا) و برای پرداخت هزینهی زندگی و پژوهش در کابل خرج کنم. امکانِ ماندن در امریکا دیگر نبود؛ اما هنوز ویزای افغانستان نداشتم. شش همکلاسیام به کشورهای فلسطین، عمان، نپال، ژاپن، چین و هند رفتهبودند. پروژهی یک نفر هم در امریکا تعریف شدهبود. فقط من ماندهبودم و اضطرابی که هر روز بیشتر میشد.
به آقای دکتر صداقت زنگ زدم و قصهای که برای ویزا پیش آمدهبود را شرح دادم. ایشان از درخواست کنسولگری افغانستان تعجب کرد و اطمینان داد که حتما اشتباهی رخ داده چون - به گفتهی ایشان - نیازی به ارائهی معرفینامه از طرف وزارت امور خارجه نیست. دکتر صداقت گفت که یکی از دوستانِ با نفوذِ ایشان، آقای دکتر متین*، که از استادان با سابقهی کابل است، با سفیر افغانستان در نیویورک رفیق است و میتواند پیگیر مسأله شود.
به پیشنهاد دکتر صداقت قرار شد فردای آن روز دوباره به کنسولگری بروم و از جناب سفیر بخواهم در صورت امکان با دکتر متین در کابل تماس بگیرند. دکتر صداقت اطمینان داد که هر مشکلی باشد با این تماس تلفنی حل خواهد شد.
فردای آن روز دوباره به کنسولگری رف
- ۳.۲k
- ۱۲ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط