پارت ششم رمان ماه عسل 🌙❤
پارت ششم رمان ماه عسل 🌙❤
مشکی ملی پوشوند؛ حجاب کامل
گرفت به احترام مسجد؛ ومن هم
لباس خودمو مجبور شدم بپوشم؛
که البته مادر سوزان دیشب
شسته بود و تمیز تمیز شده بود
واثری از خاک نبود؛ چون مانتو
ندارم؛ چادر سغید باگل های قرمز
کوچیک رو سرم کردم؛ باهمان شال
سبز و باهم از خونه خارج شدیم
وبه سمت مسجد حرکت کردیم٠
باماشین نمی ریم ودر کوچه قدم
می زنیم هوا خیلی گرمی؛ اما چون
با اب خنک وضو می گیرم؛ بدنم
خیلی خنک؛ وحالمو سرحال می
کنه ٠
داخل مسجد ابی شدیم؛ یه مسجد
بزرگ قدیمی؛
#ملیحه دورانی نویسنده وشاعر#دلبردورانی #بلاگر#-#رمان ماه عسل#- #فواد غفاری#حسین شریفی#-#موسیقی وشعر یعنی عشق#
مشکی ملی پوشوند؛ حجاب کامل
گرفت به احترام مسجد؛ ومن هم
لباس خودمو مجبور شدم بپوشم؛
که البته مادر سوزان دیشب
شسته بود و تمیز تمیز شده بود
واثری از خاک نبود؛ چون مانتو
ندارم؛ چادر سغید باگل های قرمز
کوچیک رو سرم کردم؛ باهمان شال
سبز و باهم از خونه خارج شدیم
وبه سمت مسجد حرکت کردیم٠
باماشین نمی ریم ودر کوچه قدم
می زنیم هوا خیلی گرمی؛ اما چون
با اب خنک وضو می گیرم؛ بدنم
خیلی خنک؛ وحالمو سرحال می
کنه ٠
داخل مسجد ابی شدیم؛ یه مسجد
بزرگ قدیمی؛
#ملیحه دورانی نویسنده وشاعر#دلبردورانی #بلاگر#-#رمان ماه عسل#- #فواد غفاری#حسین شریفی#-#موسیقی وشعر یعنی عشق#
۴.۲k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.