قصه ی عشق غم انگیزنمی فهمیدیم

قصّه ی عشق غم انگیز...نمی فهمیدیم!
وسعت حادثه را نیز نمی فهمیدیم

زرد بودیم همه عمر ، ولی تا گفتند:
- علّتِ زردیِ پاییز؟ نمی فهمیدیم!

نه ، نشد غارت "یک دل" بکنیم ، انگاری
ما به اندازه ی چنگیز نمی فهمیدیم!!!

سالها دربدرِ درک حقیقت بودیم
"شمس" را گوشه ی "تبریز" نمی فهمیدیم

فرقِ بین هوس و عشق کمی مبهم بود
از دو چشم دغل و هیز نمی فهمیدیم!

ما مترسک شده بودیم وَ چیزی غیر از
اتّفاق ِ سرِ جالیز نمی فهمیدیم

"زندگی قصّه ی تلخیست..." وَ مشکل این بود
قصّه ی تلخ و غم انگیز نمی فهمیدیم
دیدگاه ها (۴)

امروز شنبه است همان شنبه ای که قرار بود همه چیز را از آن روز...

بی تو مهتاب شبی غصه به قلبم جا شددل ماتم زده ام بی تو تک و ت...

خدایا شکرت عشقم بعد از ۸ ماه برگشت نارنگی رو میگم!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط