Kiis me
Kiis me
p 17
ویو کوک :
صبح با صدای گریه ی ات بلند شدم
دیدم شکمشو نگه داشته داره گریه میکنه .
کوک: ات ؟؟ چیشده ؟؟؟ ( داداش بچه رو کُشتی میگی چیشده )
ات : ولم کن قهرم
کوک : ات تند رفتم
ات : گمشو پا... رم کردی
کوک : هه کی بود میگفت " عاحح ددی تند تر " ( دارم اب میشم )
ات : خیلی بیش...وری
کوک: نکنه بازم دلت میخواد
ات : نههههههه
کوک : تو برو حموم من میرم صبحونه درست کنم
ات ویو :
رفتم حموم اومدم بیرون حوله گذاشتم دورم رفتم جلوی میزم نشستم به گوشیم پیام اومد شماره ناشناس بود
" فک نکنم باور کنی ولی داره بهت خیانت میکنه "
هوفف چرا الکی زر میزنن دوباره یه پیام دیگه اومد
" خب اگه باورت نمیشه امروز به این ادرس بیا "
عی بابا لباس پوشیدم رفتم پایین
کوک : بیبی اومدی
ات : نه هنوز تو راهم
کوک : چرا لباس بیرون پوشیدی
ات : یونا گفت بریم کافه
کوک : اها پیامو نشون بده
ات ویو :
پیامای قبلیو بهش نشون دادم
کوک : اوکی صبحونه بخور برو
ات : مرسی
کوک : منم میرم شرکت اگه وقت کردی یه سر بیا اونجا
ات : باشه حالا اگه وقت کردم
کوک : خب دیگه من برم مواظب خودت خیلی باش
ات : بای
ات ویو :
به کوک شک کردم که با اون پیاما شکم بیشتر شد وقتی رفت بیرون سریع سوار ماشین شدم رفتم به اون ادرس اونجا یه خونه ی خیلی شیک بود خونه هه اشنا میومد ... زنگ درو زدم
یونا : اوه اوه سلام خانم بلخره اومدی
ات : یونا ؟؟؟
یونا : خب بریم حرف بزنیم در مورد
ات : اگه میخوای دروغ سر هم کنی برم
یونا : هه دروغ مگه مرض دارم رابطه تون رو بهم بزنم ..؟
ات : خیلی
یونا : خب دیگه بیا
ات ویو :
یونا یه فیلم برام پخش کرد اون صدای کوک بود تصویر هم بود داشت یه دختر رو میبو......سید بغض داش خفم میکرد
یونا : واست متاسفم که بهش اعتماد کردی ات ،
ات : یونا .....
یونا : اروم باش ( ریدی ک )
ات : حالم خوب نیست
یونا : میخوای بریم دکتر
ات : ا..اره
فلش بک به بیمارستان :
دکتر : شما علامت هاتون مشکوکه یه ازمایش بارداری بدین
ات : چ..چی
دکتر : ازمایشگاه سمت راسته
یونا : بیا ات
چند دیقه بعد :
دکتر : تبریک میگم بهتون شما باردارین
یونا : جونگکوک ؟؟( اروم عصبی )
ات : اقای دکتر من بچه رو نمیخوام سقطش میکنم
دکتر : چرا مگه مشکلیه
ات : بله یه ماه نگه میدارمش بعد
دکتر : ولی
ات : همینکه گفتم
یونا : ات اون بچه گناهی نداره
ات : من نمیخوام بچم بدون پدر بزرگ شه
یونا : هرچی بگم باز حرف خودتو میزنی
کوک ویو :
ساعت ۸ شبه ات نیومد خونه نگرانش شدم داشتم بهش زنگ میزدم که درو باز کرد اومد تو
کوک : کجا بودی؟ ( داد )
ات : بیرون ( سرد )
کوک : تا الان ؟؟
ات : با یونا بیرون بودم الکی داد نزن
کوک : ... یونا ؟؟؟
ات : اره .... راستی حالم حوب نیست امشب تو اتاق خودم میخوابم شب بخیر
کوک : ات
ات ویو :
رفتم تو اتاقم بغضم ترکید
.......
لایک : ۲۱ ❤
p 17
ویو کوک :
صبح با صدای گریه ی ات بلند شدم
دیدم شکمشو نگه داشته داره گریه میکنه .
کوک: ات ؟؟ چیشده ؟؟؟ ( داداش بچه رو کُشتی میگی چیشده )
ات : ولم کن قهرم
کوک : ات تند رفتم
ات : گمشو پا... رم کردی
کوک : هه کی بود میگفت " عاحح ددی تند تر " ( دارم اب میشم )
ات : خیلی بیش...وری
کوک: نکنه بازم دلت میخواد
ات : نههههههه
کوک : تو برو حموم من میرم صبحونه درست کنم
ات ویو :
رفتم حموم اومدم بیرون حوله گذاشتم دورم رفتم جلوی میزم نشستم به گوشیم پیام اومد شماره ناشناس بود
" فک نکنم باور کنی ولی داره بهت خیانت میکنه "
هوفف چرا الکی زر میزنن دوباره یه پیام دیگه اومد
" خب اگه باورت نمیشه امروز به این ادرس بیا "
عی بابا لباس پوشیدم رفتم پایین
کوک : بیبی اومدی
ات : نه هنوز تو راهم
کوک : چرا لباس بیرون پوشیدی
ات : یونا گفت بریم کافه
کوک : اها پیامو نشون بده
ات ویو :
پیامای قبلیو بهش نشون دادم
کوک : اوکی صبحونه بخور برو
ات : مرسی
کوک : منم میرم شرکت اگه وقت کردی یه سر بیا اونجا
ات : باشه حالا اگه وقت کردم
کوک : خب دیگه من برم مواظب خودت خیلی باش
ات : بای
ات ویو :
به کوک شک کردم که با اون پیاما شکم بیشتر شد وقتی رفت بیرون سریع سوار ماشین شدم رفتم به اون ادرس اونجا یه خونه ی خیلی شیک بود خونه هه اشنا میومد ... زنگ درو زدم
یونا : اوه اوه سلام خانم بلخره اومدی
ات : یونا ؟؟؟
یونا : خب بریم حرف بزنیم در مورد
ات : اگه میخوای دروغ سر هم کنی برم
یونا : هه دروغ مگه مرض دارم رابطه تون رو بهم بزنم ..؟
ات : خیلی
یونا : خب دیگه بیا
ات ویو :
یونا یه فیلم برام پخش کرد اون صدای کوک بود تصویر هم بود داشت یه دختر رو میبو......سید بغض داش خفم میکرد
یونا : واست متاسفم که بهش اعتماد کردی ات ،
ات : یونا .....
یونا : اروم باش ( ریدی ک )
ات : حالم خوب نیست
یونا : میخوای بریم دکتر
ات : ا..اره
فلش بک به بیمارستان :
دکتر : شما علامت هاتون مشکوکه یه ازمایش بارداری بدین
ات : چ..چی
دکتر : ازمایشگاه سمت راسته
یونا : بیا ات
چند دیقه بعد :
دکتر : تبریک میگم بهتون شما باردارین
یونا : جونگکوک ؟؟( اروم عصبی )
ات : اقای دکتر من بچه رو نمیخوام سقطش میکنم
دکتر : چرا مگه مشکلیه
ات : بله یه ماه نگه میدارمش بعد
دکتر : ولی
ات : همینکه گفتم
یونا : ات اون بچه گناهی نداره
ات : من نمیخوام بچم بدون پدر بزرگ شه
یونا : هرچی بگم باز حرف خودتو میزنی
کوک ویو :
ساعت ۸ شبه ات نیومد خونه نگرانش شدم داشتم بهش زنگ میزدم که درو باز کرد اومد تو
کوک : کجا بودی؟ ( داد )
ات : بیرون ( سرد )
کوک : تا الان ؟؟
ات : با یونا بیرون بودم الکی داد نزن
کوک : ... یونا ؟؟؟
ات : اره .... راستی حالم حوب نیست امشب تو اتاق خودم میخوابم شب بخیر
کوک : ات
ات ویو :
رفتم تو اتاقم بغضم ترکید
.......
لایک : ۲۱ ❤
۷۶.۲k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.