Kiss me
Kiss me
p 15
ات : کوککککک نمیخوای بیدار شیییی کوک : خفه شو دیگه اه
ات : چی ( بغض )
کوک : برو
ات : ب . باشه
ات ویو :
وقتی این حرفو بهم زد انگار دنیا رو سرم خراب شد منم بغض داشت خفم میکرد از اتاق زدم بیرون رفتم تو اتاق خودم که بغضم ترکید چمدونمو برداشتم وسایلامو جمع کنم ....
کوک ویو :
هوووووف کوک دودیقه زود تر بیدار میشدی هیچی نمیشد اخه تو چیکار کردس اههههههههه . از اتاق ات صدای گزیه میومد
کوک : ات خوبی ( نگران )
ات : اره عالیم
کوک : م . من معذرت میخوام حواسم نبود
ات : هه اره اون عکسا هم حواست نبود
کوک : اونا الکین باور کن
ات : نمیخوام دیگه حرفاتو باور کنم هروقت میبخشمت فرداش اعتمادم نسبت بهت صفر میشه
کوک : ات وسایلاتو جمع نکن
ات : ولم کن
کوک : اتتتتتت گفتم به وسایلات دست نزن
ات : دیدی ... دیدی سرم داد میزنی
کوک : ببخشید
ات : بسه دیگه برو کنار
( دینگ دینگ )
کوک : همینجا بشین
ات : .....
چند ثانیه بعد :::
کوک ویو :
درو باز کردم با قیافه مست یونا منشیم مواجه شدم که یه نفس عمیقی از سر عصبانیت کشیدم
کوک : تو اینجا چه غلطی میکنی ؟؟؟
یونا : عاح ددی چرا نیومدی پیشم
ات : کوک کیه ؟
یونا : سلام هر...زه خانم
کوک : چرا زر میزنی ها فکر کردی نمیدونم اون عکسا کار توعه ؟؟؟
ات : یونا ؟؟ اینجا چیکار میکنی ؟؟
یونا : اومدم پیش عشقم مشکلیه ... فک نکنم باید واسه اومدن پیشش ازت اجازه بگیرم اجوما
ات : گمشووووووو به من نگو اجوما
کوک : یونا بسهه ( از موهای یونا گرفت برد تو حیاط ) اینو بگیرین ببرین بکشینش
یونا : کوک رابطه ی شما دو روز دیگه دووم نمیاره اینو از الان بگم .... ( بلند )
کوک : چقدر زر میزنه
ات : خب دیگه برو کنار میخوام برم
کوک : شما میخوای چیکار کنی ؟
ات : میخوام برم
کوک : اولن با این لباسا نه دوم کجا ؟؟؟
ات : هم اولی و هم دومی بهت ربطی نداره
کوک : از من متنفری ؟؟
ات : برو کنار
کوک : تا نگی نمیزارم بری
ات : ازت متنفر نیستم ... من .. من عاشقتم کوک ولی دیگه بهت اعتماد ندارم نمیتونم پیشت بمونم که قلبم بیشتر خورد شه
کوک : ات من واقعا بدون تو نمیتونم واقعا نمیتونم
ات : ببین واسم مهمی ولی .. ولی برو کنار بزار برم
کوک : ( درو قفل کرد کیلید هم گذاشت بالای در )
ات : چه غلطی کردییییی
کوک : هیچی فقط میخوام پیشم باشی
ات : هوف
کوک ویو :
ات داشت زمینو نگا میکرد منم براید بغلش کردم بردم تو اتاقم
ات ویو :
تو افکار خودم بودم که دیدم رو هوام کوک بغلم کرده داره میره سمت اتاقش
ات : بزارم زمین
کوک : .....
ات : گفتم بزارم زمین
کوک : (ات رو گذاشت رو تخت درن قفل کرد و روش خی...مه زد )
ات : هوفففف تو اینطوری نبودییا
لایککککک❤
p 15
ات : کوککککک نمیخوای بیدار شیییی کوک : خفه شو دیگه اه
ات : چی ( بغض )
کوک : برو
ات : ب . باشه
ات ویو :
وقتی این حرفو بهم زد انگار دنیا رو سرم خراب شد منم بغض داشت خفم میکرد از اتاق زدم بیرون رفتم تو اتاق خودم که بغضم ترکید چمدونمو برداشتم وسایلامو جمع کنم ....
کوک ویو :
هوووووف کوک دودیقه زود تر بیدار میشدی هیچی نمیشد اخه تو چیکار کردس اههههههههه . از اتاق ات صدای گزیه میومد
کوک : ات خوبی ( نگران )
ات : اره عالیم
کوک : م . من معذرت میخوام حواسم نبود
ات : هه اره اون عکسا هم حواست نبود
کوک : اونا الکین باور کن
ات : نمیخوام دیگه حرفاتو باور کنم هروقت میبخشمت فرداش اعتمادم نسبت بهت صفر میشه
کوک : ات وسایلاتو جمع نکن
ات : ولم کن
کوک : اتتتتتت گفتم به وسایلات دست نزن
ات : دیدی ... دیدی سرم داد میزنی
کوک : ببخشید
ات : بسه دیگه برو کنار
( دینگ دینگ )
کوک : همینجا بشین
ات : .....
چند ثانیه بعد :::
کوک ویو :
درو باز کردم با قیافه مست یونا منشیم مواجه شدم که یه نفس عمیقی از سر عصبانیت کشیدم
کوک : تو اینجا چه غلطی میکنی ؟؟؟
یونا : عاح ددی چرا نیومدی پیشم
ات : کوک کیه ؟
یونا : سلام هر...زه خانم
کوک : چرا زر میزنی ها فکر کردی نمیدونم اون عکسا کار توعه ؟؟؟
ات : یونا ؟؟ اینجا چیکار میکنی ؟؟
یونا : اومدم پیش عشقم مشکلیه ... فک نکنم باید واسه اومدن پیشش ازت اجازه بگیرم اجوما
ات : گمشووووووو به من نگو اجوما
کوک : یونا بسهه ( از موهای یونا گرفت برد تو حیاط ) اینو بگیرین ببرین بکشینش
یونا : کوک رابطه ی شما دو روز دیگه دووم نمیاره اینو از الان بگم .... ( بلند )
کوک : چقدر زر میزنه
ات : خب دیگه برو کنار میخوام برم
کوک : شما میخوای چیکار کنی ؟
ات : میخوام برم
کوک : اولن با این لباسا نه دوم کجا ؟؟؟
ات : هم اولی و هم دومی بهت ربطی نداره
کوک : از من متنفری ؟؟
ات : برو کنار
کوک : تا نگی نمیزارم بری
ات : ازت متنفر نیستم ... من .. من عاشقتم کوک ولی دیگه بهت اعتماد ندارم نمیتونم پیشت بمونم که قلبم بیشتر خورد شه
کوک : ات من واقعا بدون تو نمیتونم واقعا نمیتونم
ات : ببین واسم مهمی ولی .. ولی برو کنار بزار برم
کوک : ( درو قفل کرد کیلید هم گذاشت بالای در )
ات : چه غلطی کردییییی
کوک : هیچی فقط میخوام پیشم باشی
ات : هوف
کوک ویو :
ات داشت زمینو نگا میکرد منم براید بغلش کردم بردم تو اتاقم
ات ویو :
تو افکار خودم بودم که دیدم رو هوام کوک بغلم کرده داره میره سمت اتاقش
ات : بزارم زمین
کوک : .....
ات : گفتم بزارم زمین
کوک : (ات رو گذاشت رو تخت درن قفل کرد و روش خی...مه زد )
ات : هوفففف تو اینطوری نبودییا
لایککککک❤
۲۵.۱k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.