♡تک پارتی جین♡
بدون توجه به حرفی که بهش زده بود یک لباس مشکی جذب که بیشتر از هرلباسی باز بود پوشید، ارایش غلیظی کرد و منتظر اومدنش شد...
جین:
خیلی به یونا گفته بودم نباید لباسی که دوست ندارم بپوشه..
بدون اینکه در بزنم رفتم تو اتاق از صحنه ای که دیدم تعجب کردم
جین: یونا مگه بهت نگفته بودم از این لباسا نپوشی«کمی داد»
یونا: اهه بیخیال جین تو همش میری رو مخ ادم یه بار که بیشتر نیست
جین: قراره بریم بار توکه بهتر میدونی اونجا چجور «داد»
یونا: نزاشتم حرفش تموم شه
اره میدونممم خب که چی تو که اصلا نمیزاری از این لباسا بپوشم فقط یک باره دیگه«داد»
جین: من فقط..
ولش یا لباستو عوض میکنی یا اصلا نمیای
یونا: من باهمین لباس میام پس خودتو خسته نکن و الکی داد نزن
جین: چرا نمیفهمی من فقط دوست دارمو نمیخوام کسی جز من تورو ببینه «با بلند ترین صدای ممکن»
یونا:
باورم نمیشد جین همون پسری که هیچوقت از ازدواج ما راضی نبود عاشقمه؟؟
اونکه میگفت ازم متنفره!!
توکه میگفتی ازم متنفری توهمونی بودی که میگفتی با زور باهات ازدواج کردم پس چرا انقدر روم حساسی«داد»
جین: من هیچوقت ازت متنفر نبودم من میدونستم که تو یکی دیگه رو دوست داری با زور خانوادت با من ازدواج کردی ولی من همیشه دوست داشتم«کمی داد»
یونا: از این حرفای جین تعجب کرده بودم و باورم نمیشد همچین ادمی بوده...
جین: لطفا برو لباستو عوض کن
یونا: ببین جین فقط یک باره لطفا چیزی..
با حس نرمی چیزی رو لبم ساکت شدم!
خوشحالم که جین عاشقمه برخلاف اینکه آرزو میکردم هیچوقت باهاش ازدواج نمیکردم الان خیلی خوشحالم و میخوام تا اخر عمر پیشش باشم:)
حمایت🥺؟
جین:
خیلی به یونا گفته بودم نباید لباسی که دوست ندارم بپوشه..
بدون اینکه در بزنم رفتم تو اتاق از صحنه ای که دیدم تعجب کردم
جین: یونا مگه بهت نگفته بودم از این لباسا نپوشی«کمی داد»
یونا: اهه بیخیال جین تو همش میری رو مخ ادم یه بار که بیشتر نیست
جین: قراره بریم بار توکه بهتر میدونی اونجا چجور «داد»
یونا: نزاشتم حرفش تموم شه
اره میدونممم خب که چی تو که اصلا نمیزاری از این لباسا بپوشم فقط یک باره دیگه«داد»
جین: من فقط..
ولش یا لباستو عوض میکنی یا اصلا نمیای
یونا: من باهمین لباس میام پس خودتو خسته نکن و الکی داد نزن
جین: چرا نمیفهمی من فقط دوست دارمو نمیخوام کسی جز من تورو ببینه «با بلند ترین صدای ممکن»
یونا:
باورم نمیشد جین همون پسری که هیچوقت از ازدواج ما راضی نبود عاشقمه؟؟
اونکه میگفت ازم متنفره!!
توکه میگفتی ازم متنفری توهمونی بودی که میگفتی با زور باهات ازدواج کردم پس چرا انقدر روم حساسی«داد»
جین: من هیچوقت ازت متنفر نبودم من میدونستم که تو یکی دیگه رو دوست داری با زور خانوادت با من ازدواج کردی ولی من همیشه دوست داشتم«کمی داد»
یونا: از این حرفای جین تعجب کرده بودم و باورم نمیشد همچین ادمی بوده...
جین: لطفا برو لباستو عوض کن
یونا: ببین جین فقط یک باره لطفا چیزی..
با حس نرمی چیزی رو لبم ساکت شدم!
خوشحالم که جین عاشقمه برخلاف اینکه آرزو میکردم هیچوقت باهاش ازدواج نمیکردم الان خیلی خوشحالم و میخوام تا اخر عمر پیشش باشم:)
حمایت🥺؟
۲۶.۷k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.