پارت 11
پارت 11
عشق در بیمارستان
شهاب و شیرین و محسن رفتن وسایل عقد رو خریدن، شب شده بود
شیرین) ععع چقد خسته شدم من هوفف
شهاب) اره منم خستم الان میریم خونه
محسن) بابا من خیلی خابم میاد
شیرین) فردا ساعت چند باید برم آرایشگاه؟
شهاب) بری نه خودم میبرمت بعد فک کنم ساعت 7 صبح باید بری
شیرین) اهوم اره باشه مرسی
شهاب) خواهش میکنم
پرش به فردا صبح ساعت 7
شهاب اومد و زنگو زد
دینگ دینگ😁
شیرین در رو باز کرد ، خیلی کیوت بود یه چشم بسته و یه چشم باز بود و گفت
شیرین) یه پاشو مثل بچه زد زمین) عع من نموخوم خیلی خابم میاد من موخوم بخابم
عع سلام 😅
ببخشید فکر کردم محسنه 😅
شهاب اینجا محوش شده بود
شهاب) نه نه مشکلی نیست😅
الان خب آماده این؟
صبحونه خوردی؟
شیرین) آ اره آمادم، صبحونه هم خوردم
شهاب) خوبه پس بریم
شیرین) اوم باشهه
شهاب شیرین رو میبره به آریشگاه و ساعت 6 عصر شد و شهاب اومد دنبال شیرین که برن محضر
شهاب منتظر شیرین بود که شیرین اومد
شیرین) عاممم ام سلااامم😅
شهاب وقتی دیدش از خوشکلیش داشت میمرد و با تعجب و خجالتی گفت
شهاب) خب آ چه خوشکل شدی
سلام خوبی؟
شیرین) مرسی تو هم خوشکل شدی
من که عالیم تو خوبی؟
شهاب) منم خوبم... بریم؟
شیرین) آ اره😅
شیرین و شهاب سوار ماشین بودن و تو راه بودن که
شیرین) ببخشید میشه یچی بگم
شهاب) اوم بگو میشنوم
شیرین) ببخشید اینو دارم میگم و دارم فضولی میکنم ولی من دارم باهاتون عقد میکنم ولی نه میدونم سنتون چقدره نه میدونم کارتون چیه نه میدونم خانوادتون کجان😅ببخشید اصن نمیخاد بگین ببخشید این سوالا رو دارم میپرسم 😅
شهاب) عع نه مشکلی نیس خب ما داریم زن و شوهر میشیم و باید بدونی
من شهابم 26 سالمه یه وکیل هستم مامان بابام فوت کردن و فقط یه خاهر دارم که ازدواج کرده....
شیرین) آ بله متاسفم واقعا....
خاهرتون میدونه شما دارین با من ازدواج میکنین؟
شهاب) ممنون....... اره میدونه امروز میاد
شیرین) آخ جوننن خیلی خوبه 😍
شهاب) دوس داری خاهرمو ببینی؟
شیرین) خب آرههه😅
عشق در بیمارستان
شهاب و شیرین و محسن رفتن وسایل عقد رو خریدن، شب شده بود
شیرین) ععع چقد خسته شدم من هوفف
شهاب) اره منم خستم الان میریم خونه
محسن) بابا من خیلی خابم میاد
شیرین) فردا ساعت چند باید برم آرایشگاه؟
شهاب) بری نه خودم میبرمت بعد فک کنم ساعت 7 صبح باید بری
شیرین) اهوم اره باشه مرسی
شهاب) خواهش میکنم
پرش به فردا صبح ساعت 7
شهاب اومد و زنگو زد
دینگ دینگ😁
شیرین در رو باز کرد ، خیلی کیوت بود یه چشم بسته و یه چشم باز بود و گفت
شیرین) یه پاشو مثل بچه زد زمین) عع من نموخوم خیلی خابم میاد من موخوم بخابم
عع سلام 😅
ببخشید فکر کردم محسنه 😅
شهاب اینجا محوش شده بود
شهاب) نه نه مشکلی نیست😅
الان خب آماده این؟
صبحونه خوردی؟
شیرین) آ اره آمادم، صبحونه هم خوردم
شهاب) خوبه پس بریم
شیرین) اوم باشهه
شهاب شیرین رو میبره به آریشگاه و ساعت 6 عصر شد و شهاب اومد دنبال شیرین که برن محضر
شهاب منتظر شیرین بود که شیرین اومد
شیرین) عاممم ام سلااامم😅
شهاب وقتی دیدش از خوشکلیش داشت میمرد و با تعجب و خجالتی گفت
شهاب) خب آ چه خوشکل شدی
سلام خوبی؟
شیرین) مرسی تو هم خوشکل شدی
من که عالیم تو خوبی؟
شهاب) منم خوبم... بریم؟
شیرین) آ اره😅
شیرین و شهاب سوار ماشین بودن و تو راه بودن که
شیرین) ببخشید میشه یچی بگم
شهاب) اوم بگو میشنوم
شیرین) ببخشید اینو دارم میگم و دارم فضولی میکنم ولی من دارم باهاتون عقد میکنم ولی نه میدونم سنتون چقدره نه میدونم کارتون چیه نه میدونم خانوادتون کجان😅ببخشید اصن نمیخاد بگین ببخشید این سوالا رو دارم میپرسم 😅
شهاب) عع نه مشکلی نیس خب ما داریم زن و شوهر میشیم و باید بدونی
من شهابم 26 سالمه یه وکیل هستم مامان بابام فوت کردن و فقط یه خاهر دارم که ازدواج کرده....
شیرین) آ بله متاسفم واقعا....
خاهرتون میدونه شما دارین با من ازدواج میکنین؟
شهاب) ممنون....... اره میدونه امروز میاد
شیرین) آخ جوننن خیلی خوبه 😍
شهاب) دوس داری خاهرمو ببینی؟
شیرین) خب آرههه😅
۱.۹k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.