پارسال چند پیاز لاله آوردم و گفتم بیایید اینها را بکاریم

پارسال چند پیاز لاله آوردم و گفتم بیایید اینها را بکاریم. یکی گفت: این باغچه سایه گیر است.
یکی گفت: اینجا هوا سرد است.
یکی گفت: اصلا چه فایده دارد.
یکی گفت: این خط، این نشان، خاک ما لاله خیز نیست.
یکی گفت: دلت خوش است.
یکی گفت:نفست از جای گرم بر می آید.
یکی گفت: فکر نان باش که اینها همه حرف است ؛
و من تازه دانستم حتی کاشتن گل هم در این مملکت یک مبارزه است!
پس ما گل کاشتیم تا از اندوه خویش بکاهیم تا کاری کرده باشیم در برابر ناامیدی و انفعال.
ما گل کاشتیم تا باور کنیم از خاک تلخ و سیاه هم می تواند رنگ و روشنی و زندگی بروید.
ما گل کاشتیم تا گل کاشته باشیم،همین.
و امروز نه تنها ما خوشحال بودیم که اردیبهشت را زیباتر کرده ایم که سگ چوپان هم خوشحال بود و به تماشای لاله ها آمده بود. او خوشحال بود چون می فهمید مردمی که گل را دوست بدارند و گل بکارند دیگر گرگ نخواهند شد.

#عرفان_نظرآهاری
دیدگاه ها (۱)

میخائیل #گورباچف، رهبر #شوروی کمونیستی: #امام_خمینی(ره)  فرا...

بن‌بلا نخستین رئیس‌جمهور الجزایر:ملل عرب باید زنده شدن اسلام...

دیشب که از سر کار میومدم موقع عبور از خیابون یه پسربچه شنگول...

🐟 دارم برای نهنگم اقیانوس درست می کنم🐟 می دانی چه می کنم؟دار...

پارت ۲ ( خانوما ) اگه غلط دیکته دیدید معذرت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط