داستان مامانبزرگ
اگه یرزه سطحی و کم توضیح میدم ببخشید چون همین الانشم اتنا رو به زور راضی کردم که بزاره توضیح بدم ... شما حقتونه حقیقتو بدونید....
آتنا موقعی که ۴ سالش بود مامانش و باباش بدون اینکه اتنا خبر داشته باشه طلاق میگیرن و مامانش میزاره میره . بدون خداحافظی
آتنا تا حدود ۸ سالگیش منتظر برگشت مامانش بوده تا اینکه چند تا از فامیلای ... (فحش) بهش میگن که مامانت ازدواج کرده دوتا بچه هم داره
اتنا چون بچه بوده با خودش میگفته اگه بابای منم ازدواج کنه و یه مامان جدید داشته باشم انتقاممو از مامانم میگیرم
اتنا ۹ سالش بود که باباش ازدواج کرد و اون مادر ناتنیش یه پسر داشته که دو سال ازش بزرگتر بوده ینی الان یه خانواده ی ۴ نفری با دختر ۹ ساله و یک پسر ۱۱ ساله و پدر واقعی و یه مادر ناتنی بوده ... خلاصصهههه
اتنا از ۹ سالگی تا ۱۳ امروز به طور فوق فجیحی از همه ی امکانات محدود بود . نه گوشی نه شماره تلفن نه سیمکارت نه داشتن دوستی بدون اجازه ی والدین ... هیچی
الانم که گوشی داره سیمکارتی و ایمیلی توش نداره و با گوشی مامانش با دوستش میحرفه و اکانت شادش هم به گوشی مامانش وصله .
بهش زور میکنن که باید پزشکی بخونی و نمره ی زیر ۱۹ قبول نیست . اگه زیر ۱۹ بگیره با گربش و کتابای رمانش تحدیدش میکنن و اکثرا هم باباش میگه که گوشی رو توی سرت میشکونم (واقعا این کارو با داداش ناتنی اتنا کرده ؛ شوخی نداره هیچوقت) داداشش تنها کسیه که باهاش خوبه و باهم کنار میان و میگه که از این دنیا فقط داداششو داره
امسال اتنا به معنای واقعی با اسپرسو و قهوه شبا بیدار میمونه تا درس بخونه و استرس خیلی شدید میگیره و از کنترل خارج شده و حتی یبار سر کلاس پنیک کرد و حالش بد شد
با اینهمه تلاش ... نمرش توی ریاضی ۱۷ شده بود ... و از اون روزی که این نمره رو گرفت شبا تا میخواد بخوابه عذاب وجدان میگیره و میزنه زیر گریه و پا میشه درس میخونه
کم کم داره امیدشو از دست میده و ... دچار کمبود خواب شده ولی بازم میگه که من همه ی تلاشمو میکنم و از بدنم و مغزم تا جایی کنه میتونم کار میکشم
آتنا موقعی که ۴ سالش بود مامانش و باباش بدون اینکه اتنا خبر داشته باشه طلاق میگیرن و مامانش میزاره میره . بدون خداحافظی
آتنا تا حدود ۸ سالگیش منتظر برگشت مامانش بوده تا اینکه چند تا از فامیلای ... (فحش) بهش میگن که مامانت ازدواج کرده دوتا بچه هم داره
اتنا چون بچه بوده با خودش میگفته اگه بابای منم ازدواج کنه و یه مامان جدید داشته باشم انتقاممو از مامانم میگیرم
اتنا ۹ سالش بود که باباش ازدواج کرد و اون مادر ناتنیش یه پسر داشته که دو سال ازش بزرگتر بوده ینی الان یه خانواده ی ۴ نفری با دختر ۹ ساله و یک پسر ۱۱ ساله و پدر واقعی و یه مادر ناتنی بوده ... خلاصصهههه
اتنا از ۹ سالگی تا ۱۳ امروز به طور فوق فجیحی از همه ی امکانات محدود بود . نه گوشی نه شماره تلفن نه سیمکارت نه داشتن دوستی بدون اجازه ی والدین ... هیچی
الانم که گوشی داره سیمکارتی و ایمیلی توش نداره و با گوشی مامانش با دوستش میحرفه و اکانت شادش هم به گوشی مامانش وصله .
بهش زور میکنن که باید پزشکی بخونی و نمره ی زیر ۱۹ قبول نیست . اگه زیر ۱۹ بگیره با گربش و کتابای رمانش تحدیدش میکنن و اکثرا هم باباش میگه که گوشی رو توی سرت میشکونم (واقعا این کارو با داداش ناتنی اتنا کرده ؛ شوخی نداره هیچوقت) داداشش تنها کسیه که باهاش خوبه و باهم کنار میان و میگه که از این دنیا فقط داداششو داره
امسال اتنا به معنای واقعی با اسپرسو و قهوه شبا بیدار میمونه تا درس بخونه و استرس خیلی شدید میگیره و از کنترل خارج شده و حتی یبار سر کلاس پنیک کرد و حالش بد شد
با اینهمه تلاش ... نمرش توی ریاضی ۱۷ شده بود ... و از اون روزی که این نمره رو گرفت شبا تا میخواد بخوابه عذاب وجدان میگیره و میزنه زیر گریه و پا میشه درس میخونه
کم کم داره امیدشو از دست میده و ... دچار کمبود خواب شده ولی بازم میگه که من همه ی تلاشمو میکنم و از بدنم و مغزم تا جایی کنه میتونم کار میکشم
- ۵.۵k
- ۰۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط