(فیک عشق مافیایی)
(فیک عشق مافیایی)
{پارت اول}
ویو ا.ت
امروزم مثل همیشه از سر کار برگشتم اینقدر تلفن جواب دادم هنگ کرده بودم پس زنگ زدم به رییس
(م.ک)
ا.ت:سلام رییس
رییس:سلام ا.ت جان
ا.ت:میشه سه روز مرخصی بگیرم
رییس:اووووووو باشه ولی من بهت چهار روز مرخصی میدم چون از وقتی اومدی سر کار خیلی خوب داری کار میکنی ( شاد و شنگول )
ا.ت:امممممم نه مرسی همون سه روز کافیه و مرسی از تعریفتون خدانگهدار
رییس:هرجور میل خودته خدانگهدار
(پ. م)
اوففففف اینم همش چونه میزنه
خب فردا میرم پاساژ...... یکم خرید کنم لباسام ته کشیده ( خودتون یه اسمی بزارید )
ویو جانگ کوک
جانگ کوک:مگه من نگفتم سه تا خدمتکار جدید بیار
بادیگارد:قربان ببخشید همشون لوس بودن
جانگ کوک:فردا میرید به پاساژ های........ و......... و...... ( اخری همونیه که ا.ت توش میره خرید) میرید از هر کدوم از پاساژ ها ۱۰ نفر رو میارید تا مودم انتخاب کنم شما به هیچ دردی نمیخورید
بادیگارد:چشم قربان
جانگ کوک :حالا برو
خدمتکار هامون دیگه دارن کم میشن باید چند تا دیگه بیارم لباس کافی فکر کنم داشته باشیم
جانگ کوک:اجوما
اجوما:بله ارباب
جانگ کوک: لباس و تخت برای خدمتکارها چقدر هست
اجوما:قربان از اخرین باری که دیدم تخت ۲۱ و لباس ۱۰ تا
جانگ کوک:تا دو ساعت دیگه گزارش کامل میخوام به بادیگاردم بگو ۳۰ تا لباس خدمتکار بیاره
اجوما:چشم ارباب.... و رفت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ادامه دارد
{پارت اول}
ویو ا.ت
امروزم مثل همیشه از سر کار برگشتم اینقدر تلفن جواب دادم هنگ کرده بودم پس زنگ زدم به رییس
(م.ک)
ا.ت:سلام رییس
رییس:سلام ا.ت جان
ا.ت:میشه سه روز مرخصی بگیرم
رییس:اووووووو باشه ولی من بهت چهار روز مرخصی میدم چون از وقتی اومدی سر کار خیلی خوب داری کار میکنی ( شاد و شنگول )
ا.ت:امممممم نه مرسی همون سه روز کافیه و مرسی از تعریفتون خدانگهدار
رییس:هرجور میل خودته خدانگهدار
(پ. م)
اوففففف اینم همش چونه میزنه
خب فردا میرم پاساژ...... یکم خرید کنم لباسام ته کشیده ( خودتون یه اسمی بزارید )
ویو جانگ کوک
جانگ کوک:مگه من نگفتم سه تا خدمتکار جدید بیار
بادیگارد:قربان ببخشید همشون لوس بودن
جانگ کوک:فردا میرید به پاساژ های........ و......... و...... ( اخری همونیه که ا.ت توش میره خرید) میرید از هر کدوم از پاساژ ها ۱۰ نفر رو میارید تا مودم انتخاب کنم شما به هیچ دردی نمیخورید
بادیگارد:چشم قربان
جانگ کوک :حالا برو
خدمتکار هامون دیگه دارن کم میشن باید چند تا دیگه بیارم لباس کافی فکر کنم داشته باشیم
جانگ کوک:اجوما
اجوما:بله ارباب
جانگ کوک: لباس و تخت برای خدمتکارها چقدر هست
اجوما:قربان از اخرین باری که دیدم تخت ۲۱ و لباس ۱۰ تا
جانگ کوک:تا دو ساعت دیگه گزارش کامل میخوام به بادیگاردم بگو ۳۰ تا لباس خدمتکار بیاره
اجوما:چشم ارباب.... و رفت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ادامه دارد
۱.۶k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.