بکیهون چرخید و درحآلی کع قطرههای اشکش دیگه بدون وقفه میچ

بکیهون چرخید و درحآلی کع قطره‌های اشکش دیگه بدون وقفه میچکیدن؛به چشمآی چان کع حآلا پر از غم بودن خیره شد.
بکهیون با هق‌هق گفت:
-امآ میشه خودت کمکم کنی که فرآموشت کنم؟میشه دیگه نیآی سراغم؟
چان خم شد سمتش و با ملآیمت دستآش رو دوبآره لای موهآش کشید.
بک پلکآش رو روی هم فشار داد و آهی کشید.
-نگآم کن...
چانیول آروم زمزمه کرد و چشمآی بک دوبآره باز شدن؛چان لبخند کمرنگی زدو خم شد روی بکهیون.
-این چیزیه که فرشته من میخوآد؟
بک با گریه آروم سرشو رو تکون داد.
لب‌هآی چان به نرمی روی لب‌هآی خیس بک نشستن. یه بوسه کوچیک و گرم...؛سرش رو برد عقب.
-بآشه...پس دیگه اذیتت نمیکنم...
بک تندتند پلک زد. چانیول بوسه دیگه‌ای به پیشونیِ بک زد و بعد دستش رو روی چشمآی بکهیون گذآشت؛و بآعث شد بک چشمآشو ببنده.
و لحظه‌ی بعدی گرمآی دست چان رفته بود....
هیچ اثری از پسر قدبلندی که چند لحظه‌ی قبل بآ عشق بهش خیره شده‌بود،نبود....

#TЯNC¡!
#DeadBreaths
دیدگاه ها (۵۶)

تمآم تنم درد میکُند؛سلول‌هآیم مدام تکه تکه می‌شوند؛می‌سوزند؛...

می‌توانی آنقدر خسته باشی؛که خواب را..که کابوس را..حتی مرگ را...

امکآن ندارد؛کسی تو رآ بیشتر از من دوست دآشته بآشد؛اصلاً حآضر...

سوخت؛نصفِ حرفهآیم در گلو؛امآ تو رآ؛هرچه می‌سوزَد گلویم،دوست ...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 93 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩اما...

ادامه پارت 68جونگکوک صاف نشست و درحالی که با گوشه حوله موهاش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط