راه کج بود نشد تا به دیارم برسم

راه کج بود نشد تا به دیارم برسم
فال من خوب نیامد که به یارم برسم

بی‌قراری رسیدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم

شهریاری پر از اندوه ثریا هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم

استخوان سوز سیاهی زمستان شده‌ام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم

عشق هرروز دلم را به کناری می‌برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم

مرگ دل‌بستگی آخر دنیای من است
می‌روم شاید روزی به مزارم برسم


شهریار
دیدگاه ها (۲)

ســرد است اما سرمــــا نمے خورمــ !تو نگران نباش ڪـلاهے ڪہ س...

ورشکـست دل شـدمسـرمایه ام ...جـز آه نیـست !!!

هر قدر بکوشی که بگریزی،فقط تو را به جایی بر می گرداند که از ...

پدرم حق داشت. وقتی خبر داوطلب شدن مرا شنید، عصبانی شد : " اح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط