بسم رب الشهداء والصدی

‍ ‍ ‍ ❃↫✨ « بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨ ↬❃

گذرے بر سیره شهید

همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند. در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند. هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود. همیشه با وضو بود. به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش. آب وضویش را خشک نمی‌کرد. در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود. حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت. ✨

گاهی اوقات نمی‌گذاشت من متوجه کمک‌هایش شوم ولی به فکر همه بود. احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش می‌گذاشت. پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند. شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمع‌های خانوادگی می‌گفتند مسلم خیلی به زن و بچه‌اش می‌رسد. اگر مبینا گریه می‌کرد تا نیمه شب بغلش می‌کرد و راه می‌رفت تا خوابش ببرد. هیچ موقع نمی‌گفت من خسته هستم. خیلی صبور بود.✨

راوے :همسرشهید
شهید مدافع حرم #مسلم_نصر

🕊 سنگر شهـدای والامقام شهرستان لامرد🕊
#shohaday_lamerd
دیدگاه ها (۱)

دلشکسته که باشی ,ساده ترین حرف ها , اشکت را در می آورند..دلش...

بــغــض خــفــت ڪــنــه بــهــتراز ایــنه ڪــه جــلــوی ڪــس...

‍ 🍃 🍂 🍃 🍂 🍃 🍂 🍃 🍂 🍃 🍃 🍂 🍃 🍂 🍃 🍃 اِلهِــــــی دَر دَرگـــاهَـ...

🔶 یاعلے بن موسے الرضا (ع)درمان دردهایه چیـزی هست به اسم "زیا...

black flower(p,239)

🔰 آن شب، شیفتۀ دین پدر شدم!📝 (خاطرهٔ فرزند آیت الله حائری شی...

🔷🔹🔹🔹🔹🔹‍ داستان «عایشه و ملا محمد جان» کپشن‼️👇🏻.. روزی از روز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط