پارت

پارت16

ویو ات
رفتیم تو تالار که یهو دوستام رو دیدم یونا،‌‌‌لیانا،آرنیکا با دوست پسراشون
رفتم سمتشون پریدم بغلشون
ات:بزمجه های من دلم واستون تنگ شده بود
یونا آرنیکا لیانا:ماهم
رفتیم کلی باهم خوش گذروندیم ویسگی و شراب و اینا خوردیم ولی خیلی مست نشده بودیم که دیدم مارک اومد تو تالار
مارک:مین یونگییییییی
آهنگ قطع شد و همه برگشتم سمت مارک یونگی رفت چند تا مشت زد تو صورتش و نمیدونم دم گوش مارک چی گفت که مارک ترسید
یونگی رو با بادیگارد ها:ببرینش یه قبرستانی گه نتونه هیچ وقت برگرده
یونگی اومد سمت ما:ات خوبی عزیزم
ات:آ.آره خ.خوبم
مهمونی تموم شد و رفتیم خونه و لباسام رو عوض کردم *اسلاید دوم*و رفتم بغل یونگی
ات:مرسی یونگی خیلی تولدم عالی بود
یونگی:خواهش حالا بخواب که خیلی خوابم میاد
ات:منم همینطور شب بخیر عشقم
یونگی:شب بخیر عزیزم
و خوابیدیم......ادامه دارد

بچه ها میدونم کم نوشتم ولی سرم به طرز وحشتناکی درد میکنه
لایک و کامنت یادتون نره اگه کامنت نزارین دیرتر میزارم باباییییییی
دیدگاه ها (۱۰)

صد تایی شدنمون مبارک هوهوووووووووووووخیلی خوش حالم بلاخره به...

پارت17بچه ها داشتم می‌نوشتم دستم خورد همه پاک شد الان بار دو...

پارت 15 پرش زمانی به یک ماه بعد* ویو ات یونگی به من گفت که...

بچه ها فیک عضو هشتم رو خودم انتخاب کردم که کدوم شرکت باشه شر...

رمان جیمین ( خیانت) پارت ۲

گل وحشی منپارت ۱ ساعت ۷:۴۰ویو ات حیح امروزم مثل همیشه باید م...

نام فیک: عشق مخفیPart: 43ویو جیمین*من رفتم ارایشگاه و...خلاص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط