پارت17
پارت17
بچه ها داشتم مینوشتم دستم خورد همه پاک شد الان بار دومه دارم مینویسم
فردا صبح
ویو ات
با صدای زنگ گوشی بیدار شدم دیدم یونگی هم بیداره
ات:صبح بخیر یونگی چرا الان بیدار شدی؟
یونگی:صبح بخیر عزیزم پاشو بریم صبحانه بخوریم بهت میگم
بلند شدم لباس پوشیدم رفتیم پایین دیدم همه اعضا بیدارن
تعجب کردم
ات و یونگی:صبح بخیر
همه:صبح بخیر
ات:بچه ها چیزی شده همه الان بیدارن ؟آخه تاحالا ندیدم شما مخصوصا یونگی الان بیدار شده
همه خندیدن
جیمین:یونگی بهش نگفتی؟
یونگی:نه یادم رفت ولی الان شما بگید
جیمین:ببین ات ما یه شرکت مدلینگ داریم و قبل از اینکه تو بیای تو گروهمون اون شرکت افتتاح شد تو این یه ماه سرمون شلوغ بود برای همین یادمون رفت بهت بگیم
ات:آها اوکی
صبحانه خوردیم رفتیم بالا لباس پوشیدم
رفتیم پایین
نامجون:خوب بچه ها منو و جین و تهیونگ و کوک میریم تو ماشین من بقیه تو ماشین یونگی اوکی؟
همه:اوکی
ات:راستی یونگی بعد شرکت بریم نمایشگاه ماشین و موتور میخوام موتور سیکلت واس خودم بگیرم
همه با تعجب منو نگاه کردن
ات:هااااا؟
یونگی:تو موتور سیکلت بلدی برونی؟
ات:آره بهتون یادم رفت بگم
کوک:ات منم بلدم میدونم از کجا بگیری باهم میریم بگیر
ات:اوکی
یونگی:وایستا چرا زود تر بهم نگفته بود؟
ات:تو بهم قضیه شرکت رو گفتی که من میخواستم بهت بگم؟
تهیونگ:حق گفت
یونگی:چرا زود تر نگرفتی؟
ات:چون پدر و مادم میگفتم خطرناکه خواهر و برادرمم میگفتن خطریه
همه دوباره با تعجب منو نگاه کردن
هوسوک و جین:تو خواهر برادر داری؟چرا نگفتی؟
ات:ببخشید رئیس ها عذرخواهی میکنم *با حالت تمسخر*
یونگی:اسمشون چیه؟
ات:هردوتا بازیگرن اسم خواهرم جونگ یی و داداشم دو هوان
دوباره با تعجب نگاهم کردن
کوک:ات تو خواهر برادرت اینان؟واقعا راست میگی؟
ات:آره راست میگم ما کلا خانوادگی بازیگری و خوانندگی رو دوست داریم
همه:آها
نامجون :خوب بریم دیگه دیر شد ساعت نوهه
یونگی:صبر کن جیمین تو میدونستی؟
جیمین:خ.خوب آ.آره
یونگی:ات تو به من نگفتی به جیمین گفتی؟جیمین ناراحت نشیا واس این گفتم چون شوهرش هستم چرا بهم نگفت
ات:خوب من قبل از اینکه به تو اعتراف کنم بهش گفتم
نامجون:بسه دیگهههههه بریم*داد*
همه: ب.بریم
ویو یونگی
رفتیم شرکت دیدم که یکی رو صندلی جلوی اتاق منو ات نشسته اون..اون..ادامه دارد
خماریییییی
اسلاید دوم لباس ات
اسلاید سوم کفش ات
اسلاید چهارم موهای ات
اسلاید پنجم داداش ات
اسلاید ششم خواهر ات
لایک و کامنت یادتون نره و اینکه فردا شب یا بعد از ظهر میزارم باباییییی
بچه ها داشتم مینوشتم دستم خورد همه پاک شد الان بار دومه دارم مینویسم
فردا صبح
ویو ات
با صدای زنگ گوشی بیدار شدم دیدم یونگی هم بیداره
ات:صبح بخیر یونگی چرا الان بیدار شدی؟
یونگی:صبح بخیر عزیزم پاشو بریم صبحانه بخوریم بهت میگم
بلند شدم لباس پوشیدم رفتیم پایین دیدم همه اعضا بیدارن
تعجب کردم
ات و یونگی:صبح بخیر
همه:صبح بخیر
ات:بچه ها چیزی شده همه الان بیدارن ؟آخه تاحالا ندیدم شما مخصوصا یونگی الان بیدار شده
همه خندیدن
جیمین:یونگی بهش نگفتی؟
یونگی:نه یادم رفت ولی الان شما بگید
جیمین:ببین ات ما یه شرکت مدلینگ داریم و قبل از اینکه تو بیای تو گروهمون اون شرکت افتتاح شد تو این یه ماه سرمون شلوغ بود برای همین یادمون رفت بهت بگیم
ات:آها اوکی
صبحانه خوردیم رفتیم بالا لباس پوشیدم
رفتیم پایین
نامجون:خوب بچه ها منو و جین و تهیونگ و کوک میریم تو ماشین من بقیه تو ماشین یونگی اوکی؟
همه:اوکی
ات:راستی یونگی بعد شرکت بریم نمایشگاه ماشین و موتور میخوام موتور سیکلت واس خودم بگیرم
همه با تعجب منو نگاه کردن
ات:هااااا؟
یونگی:تو موتور سیکلت بلدی برونی؟
ات:آره بهتون یادم رفت بگم
کوک:ات منم بلدم میدونم از کجا بگیری باهم میریم بگیر
ات:اوکی
یونگی:وایستا چرا زود تر بهم نگفته بود؟
ات:تو بهم قضیه شرکت رو گفتی که من میخواستم بهت بگم؟
تهیونگ:حق گفت
یونگی:چرا زود تر نگرفتی؟
ات:چون پدر و مادم میگفتم خطرناکه خواهر و برادرمم میگفتن خطریه
همه دوباره با تعجب منو نگاه کردن
هوسوک و جین:تو خواهر برادر داری؟چرا نگفتی؟
ات:ببخشید رئیس ها عذرخواهی میکنم *با حالت تمسخر*
یونگی:اسمشون چیه؟
ات:هردوتا بازیگرن اسم خواهرم جونگ یی و داداشم دو هوان
دوباره با تعجب نگاهم کردن
کوک:ات تو خواهر برادرت اینان؟واقعا راست میگی؟
ات:آره راست میگم ما کلا خانوادگی بازیگری و خوانندگی رو دوست داریم
همه:آها
نامجون :خوب بریم دیگه دیر شد ساعت نوهه
یونگی:صبر کن جیمین تو میدونستی؟
جیمین:خ.خوب آ.آره
یونگی:ات تو به من نگفتی به جیمین گفتی؟جیمین ناراحت نشیا واس این گفتم چون شوهرش هستم چرا بهم نگفت
ات:خوب من قبل از اینکه به تو اعتراف کنم بهش گفتم
نامجون:بسه دیگهههههه بریم*داد*
همه: ب.بریم
ویو یونگی
رفتیم شرکت دیدم که یکی رو صندلی جلوی اتاق منو ات نشسته اون..اون..ادامه دارد
خماریییییی
اسلاید دوم لباس ات
اسلاید سوم کفش ات
اسلاید چهارم موهای ات
اسلاید پنجم داداش ات
اسلاید ششم خواهر ات
لایک و کامنت یادتون نره و اینکه فردا شب یا بعد از ظهر میزارم باباییییی
۱۱.۰k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.