Best worng
Chapter:1
Part:42
•ویو بورام•
با حرفش وایستادم
کوک:هرجایی بری پیدات میکنم!
در ماشینو بست...اروم اروم داشت ویمد سمتم همزمان میگفت
کوک:پس بهتره راجبش صحبت کنیم
با تمام حرصم برگشتم سمتش
بورام:مگه نگفتی ازدواج نکردیم؟...هیچ نسبتی باهم نداریم بعدشم راجب گند کارات صحبت کنم؟
میخواستم برم که از مچ دستم گرفت
کوک:اونا خودشون اومدن سمتمو ادامه دادن
بورام:بهونه خوبی بود...همشوپ همین قصدم داشتن،اوکی حالا ولم کن
کوک:خیلی خب باشه........وقتی راضی نمیشی رابطه داشته باشیم منم مجبور شدم همچین کاری کنم چه انتظاری داری
بورام:تو که اجازه سرت نمیشد چیشد حالا
کوک:بوران منو سگ نکن حقیقتو میخواستی که گفتم حالا مثل بچه ادم برو تو ماشین
بورام:نرم چی؟
فشار دور مچ دستمو بیشتر کرد
کوک:دلت نمیخواد که کسی جلوت کشته شه؟
ادم بود یا یه روانی واقعی؟
مجبور شدم برم تو ماشین چون دیدم این کارو میکنه اونم چند بار!
نشستم تو ماشین که با قیافه سردی نشست تو ماشین
کوک:بنظرم بیای از خودم بپرسی مشکل حل میشد
بورام:بنظرت الان مشکل حل شد؟ چه راحت
کوک:نکنه توقع داری یبار دیگه جلوت اون دخترارو بکنم تا باور کنی من چه قصدی داشتم؟
نمیدونستم چی بگم که
کوک:سکوتت رو میزارن جای اره
عوضی رو نگاه کنا
بورام:خیلی خب باشه ، نه
کوک:اگه شبا بجای خجالت باهم حال کنیم اینجوری نمیشد
حرفی نزدم که رفتیم خونه، هنوزم ازش کینه داشتم
°فلش بک به صبح°
با صدای تلفن بلند شدم جونگکوک نبود ولی اون گوشی لعنتیش..!
جواب دادم که خوابم کلا پرید
(کسی که پشت گوشیه رو با & نشون میدم)
&:وای جونگکوک خبر ندادی کی بیام تلفونو که جواب نمیدی معلوم هست کجایی پسر؟
بورام:تو کدوم خری هستی؟
&:ه..ا ببخشید شما؟
بورام:ببین هرز*ه برو به کسی سرویس بده که زن نداشته باشه خب؟ حالا هم صیکت*یر کن
گوشیو قطع کردمو رفتم پایین جونگکوک داشت میز رو برای صبحونه میچید
کوک:صبح بخیر دخترم
بورام:خوبه...حالا که لو رفتی لازمه انقدر خوب باشی
کوک:چیشده باز
بورام:بیا سرگرمیت زنگ زده بود عزیزم
با اخم گوشیو گرفت و نگاهی به شماره کردو خندید
کوک:وای اشتباه گرفتی اون ماریاست
هان؟
بورام:ماریا کیه دیگه؟
کوک:دختر عممه، یجورایی برام عزیزه
وای چرا اونقدر تند رفتم باهاش!
بورام:با جنبس دیگه؟
کوک:در این مورد شانس اوردی
چطوره؟ راضی هستی؟ بگید دوست دارید ادامشو چیکار کنم
Part:42
•ویو بورام•
با حرفش وایستادم
کوک:هرجایی بری پیدات میکنم!
در ماشینو بست...اروم اروم داشت ویمد سمتم همزمان میگفت
کوک:پس بهتره راجبش صحبت کنیم
با تمام حرصم برگشتم سمتش
بورام:مگه نگفتی ازدواج نکردیم؟...هیچ نسبتی باهم نداریم بعدشم راجب گند کارات صحبت کنم؟
میخواستم برم که از مچ دستم گرفت
کوک:اونا خودشون اومدن سمتمو ادامه دادن
بورام:بهونه خوبی بود...همشوپ همین قصدم داشتن،اوکی حالا ولم کن
کوک:خیلی خب باشه........وقتی راضی نمیشی رابطه داشته باشیم منم مجبور شدم همچین کاری کنم چه انتظاری داری
بورام:تو که اجازه سرت نمیشد چیشد حالا
کوک:بوران منو سگ نکن حقیقتو میخواستی که گفتم حالا مثل بچه ادم برو تو ماشین
بورام:نرم چی؟
فشار دور مچ دستمو بیشتر کرد
کوک:دلت نمیخواد که کسی جلوت کشته شه؟
ادم بود یا یه روانی واقعی؟
مجبور شدم برم تو ماشین چون دیدم این کارو میکنه اونم چند بار!
نشستم تو ماشین که با قیافه سردی نشست تو ماشین
کوک:بنظرم بیای از خودم بپرسی مشکل حل میشد
بورام:بنظرت الان مشکل حل شد؟ چه راحت
کوک:نکنه توقع داری یبار دیگه جلوت اون دخترارو بکنم تا باور کنی من چه قصدی داشتم؟
نمیدونستم چی بگم که
کوک:سکوتت رو میزارن جای اره
عوضی رو نگاه کنا
بورام:خیلی خب باشه ، نه
کوک:اگه شبا بجای خجالت باهم حال کنیم اینجوری نمیشد
حرفی نزدم که رفتیم خونه، هنوزم ازش کینه داشتم
°فلش بک به صبح°
با صدای تلفن بلند شدم جونگکوک نبود ولی اون گوشی لعنتیش..!
جواب دادم که خوابم کلا پرید
(کسی که پشت گوشیه رو با & نشون میدم)
&:وای جونگکوک خبر ندادی کی بیام تلفونو که جواب نمیدی معلوم هست کجایی پسر؟
بورام:تو کدوم خری هستی؟
&:ه..ا ببخشید شما؟
بورام:ببین هرز*ه برو به کسی سرویس بده که زن نداشته باشه خب؟ حالا هم صیکت*یر کن
گوشیو قطع کردمو رفتم پایین جونگکوک داشت میز رو برای صبحونه میچید
کوک:صبح بخیر دخترم
بورام:خوبه...حالا که لو رفتی لازمه انقدر خوب باشی
کوک:چیشده باز
بورام:بیا سرگرمیت زنگ زده بود عزیزم
با اخم گوشیو گرفت و نگاهی به شماره کردو خندید
کوک:وای اشتباه گرفتی اون ماریاست
هان؟
بورام:ماریا کیه دیگه؟
کوک:دختر عممه، یجورایی برام عزیزه
وای چرا اونقدر تند رفتم باهاش!
بورام:با جنبس دیگه؟
کوک:در این مورد شانس اوردی
چطوره؟ راضی هستی؟ بگید دوست دارید ادامشو چیکار کنم
- ۱۱.۷k
- ۰۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط