Best worng
Chapter:1
Part:43
•ویو بورام•
رو کاناپه نشستمو تو گوشی بودم که زنگ در به صدا درومد یوری درو باز کرد با وارد شدن 2نفر تعجب کردم و وایستادم
ماریا:جونگکوک جونم
دختره پرید بغل جونگکوک احتمال دادم ماریا همون خواهرشه زبا لبخند داشتم بهشون نگاه میکردم که
سونهی:سلام زیبا
این پسره دیگه کی بود؟!
بورام:عاممم سلام
سونهی:من سونهی ام نامزد ماریا
نامزد کرده؟ چقدر جوونه ولی
بورام:منم بورامم
سونهی:خوشبختم سیندرلا
رفتاراش...فیسش...صداش بشدت اکلیلی بود
دستشو اورد سمتم که بهش دست بدم ولی...
کوک:تو؟
جونگکوک مانع دست دادنمون شد ، نگاهی بهم کرد که نه دلیل بپرسم نه ادامه بدم
سونهی:جونگکوک...سلام
کوک:سلامت بدردم نمیخوره اینجا چیکار میکنی
ی ادم چقدر میتونه تو ذوقی باشه؟ بدبخت فقط بهش احترام گذاشت
سونهی:برعکس بورام اصلا مهمون نواز نیستی
با حرفش سیمای جونگکوک بدجور قاطی کرد میدونستم میخواد پسررو بزنه که از پست دستشو گرفتم نفس عمیقب کشید و گفت
کوک:در حدی نمیبینمت که صداش کنی بورام
سونهی:بنظرم ماریا برات توضیح نداده نه؟
جونگکوک روبه ماریا کرد که
ماریا:ببخشید کوکی منو سونهی.....خب سونهی میشه نامرد من
کوک:تو چه غلطی کردی(داد)
ماریا:جونگکوک بخدا اون روزی که داشتیم عقد میکردیم بهت زنگ زدم جواب ندادی
سونهی:حالا اشکالی نداره...خوشحالم میبینمت برادر زن
ا حرف سونهی جونگکوک یه مشت محکم زد تو صورتش جوری که دماغ و دهنش خونی شد
بورام:جونگکوک چیکار کردی
خواستم برم سونهی رو بلند کنم که مچ دستمو بدجور فشار داد
کوک:از کی تاحالا کسی که بهت خیانت میکنه رو میبخشی؟
ماریا:اون....اون سوتفاهم شده بود (گریه)
کوک:ببند دهنتو تو سر این عوضی داشتی خودتو به کشتن میدادی بعد میگی سوتفاهم! جالب اینجاست زنشم شدی
ماریا:جونگکوک بهت توضیح میدم اصن اون شب منو تو اشتباهی تصمیم گرفتیم
کوک:برات متاسفم ماریا
روبه سونهی گفت
کوک:پاشو از این خونه گمشو بیرون
اروم پشت سرش با حرص گفتم
بورام:بس کن زیادی ریدی بهش
برگشتو نگاهی بهم کرد
بورام:قسم میخورم اگه ادامه بدی دیگه منو نمیبینی
تا تموم شدن حرفم رفتم سمت ماریا و بردمش بالا گریه هاش بند نمیومد...دلم براش میسوخت
من امده ام وای وای من امده ام
Part:43
•ویو بورام•
رو کاناپه نشستمو تو گوشی بودم که زنگ در به صدا درومد یوری درو باز کرد با وارد شدن 2نفر تعجب کردم و وایستادم
ماریا:جونگکوک جونم
دختره پرید بغل جونگکوک احتمال دادم ماریا همون خواهرشه زبا لبخند داشتم بهشون نگاه میکردم که
سونهی:سلام زیبا
این پسره دیگه کی بود؟!
بورام:عاممم سلام
سونهی:من سونهی ام نامزد ماریا
نامزد کرده؟ چقدر جوونه ولی
بورام:منم بورامم
سونهی:خوشبختم سیندرلا
رفتاراش...فیسش...صداش بشدت اکلیلی بود
دستشو اورد سمتم که بهش دست بدم ولی...
کوک:تو؟
جونگکوک مانع دست دادنمون شد ، نگاهی بهم کرد که نه دلیل بپرسم نه ادامه بدم
سونهی:جونگکوک...سلام
کوک:سلامت بدردم نمیخوره اینجا چیکار میکنی
ی ادم چقدر میتونه تو ذوقی باشه؟ بدبخت فقط بهش احترام گذاشت
سونهی:برعکس بورام اصلا مهمون نواز نیستی
با حرفش سیمای جونگکوک بدجور قاطی کرد میدونستم میخواد پسررو بزنه که از پست دستشو گرفتم نفس عمیقب کشید و گفت
کوک:در حدی نمیبینمت که صداش کنی بورام
سونهی:بنظرم ماریا برات توضیح نداده نه؟
جونگکوک روبه ماریا کرد که
ماریا:ببخشید کوکی منو سونهی.....خب سونهی میشه نامرد من
کوک:تو چه غلطی کردی(داد)
ماریا:جونگکوک بخدا اون روزی که داشتیم عقد میکردیم بهت زنگ زدم جواب ندادی
سونهی:حالا اشکالی نداره...خوشحالم میبینمت برادر زن
ا حرف سونهی جونگکوک یه مشت محکم زد تو صورتش جوری که دماغ و دهنش خونی شد
بورام:جونگکوک چیکار کردی
خواستم برم سونهی رو بلند کنم که مچ دستمو بدجور فشار داد
کوک:از کی تاحالا کسی که بهت خیانت میکنه رو میبخشی؟
ماریا:اون....اون سوتفاهم شده بود (گریه)
کوک:ببند دهنتو تو سر این عوضی داشتی خودتو به کشتن میدادی بعد میگی سوتفاهم! جالب اینجاست زنشم شدی
ماریا:جونگکوک بهت توضیح میدم اصن اون شب منو تو اشتباهی تصمیم گرفتیم
کوک:برات متاسفم ماریا
روبه سونهی گفت
کوک:پاشو از این خونه گمشو بیرون
اروم پشت سرش با حرص گفتم
بورام:بس کن زیادی ریدی بهش
برگشتو نگاهی بهم کرد
بورام:قسم میخورم اگه ادامه بدی دیگه منو نمیبینی
تا تموم شدن حرفم رفتم سمت ماریا و بردمش بالا گریه هاش بند نمیومد...دلم براش میسوخت
من امده ام وای وای من امده ام
- ۱۲.۸k
- ۰۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط