رمان چاله پارت ۱
امروز قرار بود برای مصاحبه میکاپ ارتیست بیگ هیت بری...
میدونستی که پسرای بیتیاس حتما اونجا هستن از استرس داشتی زمینو گاز میزدی...
ا.ت: هووووووف من باید خودمو کنترل کنم..ا.تتتت نگران نباااش...ای خدا چرا ساعت نمیگذره دیگه...فقط امید وارم بیتیاس رو نبینم آخه با این قیافم چطور میتونم ببینمشون...هووف
بعد چند مین که ساعت ۱۱ صبح رو نشون میداد تصمیم گرفتی تا ساعت ۱۲ تمام کار هات رو انجام بدی پس اول رفتی یه دوش خیلی سریع گرفتی بعد صبحانه خوردی و بعد برای آماده شدن به اتاقت رفتی...موهات که هنوز مرطوب بودن رو از حوله روی سرت جدا کردی و اول با سشوار یکم خوشکشون کردی...بعد با اتو مو تَه موهات رو حالت دادی و بعد به سمت میکاپ صورتت رفتی...از اونجایی که کل علمی که داشتی درمورد میکاپ بود خوب میدونستی باید چه جور آرایشی انجام بدی...و همینطور از اونجایی که هیچ علاقه ای به اینکه خیلی توی چشم باشی نداشتی پس فقط به اصلاح ابرو هات و بعدم یه رژ و خط چشم کوچیکی بسنده کردی...به سمت کمد لباسات رفتی و از بینشون یه کت سیاه به همراه شلوارک کوتاه ستش رو پوشیدی و یه نگاهی به خودت توی آینه قدی انداختی...با لبخند رضایتی که روی لبت نقش بسته بود زمزمه کردی..
ا.ت: الان خوبه...
سویچ،کیف دستی و گوشیت رو برداشتی و بعد از پوشیدن کفشات از خونه زدی بیرون..سوار ماشینت شدی و به سمت لوکیشنی که برات فرستاده بودن حرکت کردی...بعد از چند مین رسیدی به کمپانی بیگ هیت...واقعا بزرگ و قشنگ بود!
ا.ت: اووووه اگه من اینجا استخدام بشم عالیههه
از ماشین پیاده شدی و به سمت داخل کمپانی رفتی...وارد شدی و به سمت پذیرش رفتی
ا.ت: سلام من چوی ا.ت هستم...برای مصاحبه اومدم...
منشی: بله بفرمایید!
دنبالش رفتی که به یه اتاق رسیدی...معلوم بود خیلی بزرگه...منشی چند تقه زد و بعد وارد شد
منشی: رئیس ایشون برای مصاحبه اومدن...
رئیس: اوه بله بفرمایید داخل..
آروم وارد شدی و تعظیم کردی...
ا.ت: سلام! من چوی ا.ت هستم...
رییس: بفرمایید بشینید..
نشستی...
رییس: گروهی هست که بخوای براشون میکاپ ارتیست بشی؟
ا.ت: او نه...فک نکنم گروهی مد نظرم باشه
بله ای گفت و از تلفن به یه نفر گفت که تو برای مصاحبه اومدی...
رییس: خب خانم پارک...این اتاق اینجا برای مصاحبه اصلیه...میتونید همه سوال هاتون رو هم بپرسید!
ا.ت: مچکرم...
تعظیم کردی و به سمت اتاق رفتی...
میدونستی که پسرای بیتیاس حتما اونجا هستن از استرس داشتی زمینو گاز میزدی...
ا.ت: هووووووف من باید خودمو کنترل کنم..ا.تتتت نگران نباااش...ای خدا چرا ساعت نمیگذره دیگه...فقط امید وارم بیتیاس رو نبینم آخه با این قیافم چطور میتونم ببینمشون...هووف
بعد چند مین که ساعت ۱۱ صبح رو نشون میداد تصمیم گرفتی تا ساعت ۱۲ تمام کار هات رو انجام بدی پس اول رفتی یه دوش خیلی سریع گرفتی بعد صبحانه خوردی و بعد برای آماده شدن به اتاقت رفتی...موهات که هنوز مرطوب بودن رو از حوله روی سرت جدا کردی و اول با سشوار یکم خوشکشون کردی...بعد با اتو مو تَه موهات رو حالت دادی و بعد به سمت میکاپ صورتت رفتی...از اونجایی که کل علمی که داشتی درمورد میکاپ بود خوب میدونستی باید چه جور آرایشی انجام بدی...و همینطور از اونجایی که هیچ علاقه ای به اینکه خیلی توی چشم باشی نداشتی پس فقط به اصلاح ابرو هات و بعدم یه رژ و خط چشم کوچیکی بسنده کردی...به سمت کمد لباسات رفتی و از بینشون یه کت سیاه به همراه شلوارک کوتاه ستش رو پوشیدی و یه نگاهی به خودت توی آینه قدی انداختی...با لبخند رضایتی که روی لبت نقش بسته بود زمزمه کردی..
ا.ت: الان خوبه...
سویچ،کیف دستی و گوشیت رو برداشتی و بعد از پوشیدن کفشات از خونه زدی بیرون..سوار ماشینت شدی و به سمت لوکیشنی که برات فرستاده بودن حرکت کردی...بعد از چند مین رسیدی به کمپانی بیگ هیت...واقعا بزرگ و قشنگ بود!
ا.ت: اووووه اگه من اینجا استخدام بشم عالیههه
از ماشین پیاده شدی و به سمت داخل کمپانی رفتی...وارد شدی و به سمت پذیرش رفتی
ا.ت: سلام من چوی ا.ت هستم...برای مصاحبه اومدم...
منشی: بله بفرمایید!
دنبالش رفتی که به یه اتاق رسیدی...معلوم بود خیلی بزرگه...منشی چند تقه زد و بعد وارد شد
منشی: رئیس ایشون برای مصاحبه اومدن...
رئیس: اوه بله بفرمایید داخل..
آروم وارد شدی و تعظیم کردی...
ا.ت: سلام! من چوی ا.ت هستم...
رییس: بفرمایید بشینید..
نشستی...
رییس: گروهی هست که بخوای براشون میکاپ ارتیست بشی؟
ا.ت: او نه...فک نکنم گروهی مد نظرم باشه
بله ای گفت و از تلفن به یه نفر گفت که تو برای مصاحبه اومدی...
رییس: خب خانم پارک...این اتاق اینجا برای مصاحبه اصلیه...میتونید همه سوال هاتون رو هم بپرسید!
ا.ت: مچکرم...
تعظیم کردی و به سمت اتاق رفتی...
۸.۰k
۲۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.