هشیار سری بود ز سودای تو مست

هشیار سری بود ز سودای تو مست
خوش آنکه ز روی تو دلش رفت ز دست

بی‌ تو همه هیچ نیست در ملک وجود
ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست



#سعدی🍃
دیدگاه ها (۱)

آمدم تازه - رسیدم به زمستان شماگذرم کاش نمی خورد به توفان شم...

باد می گذرد چلچله می چرخد و نگاه من گم می شوداز تو تا اوج تو...

ای ڪاش زندانی شود این شور بی سامانی ات .. در انعڪاس چشم تو م...

آن کـلاغـی که پــرید از فراز سر ماو فرو رفت در...

تا نگردد جذبه توفیق صائب دستگیراز گل تعمیر ، پای خود کشیدن م...

...از قوت مستیم ز هستیم خبر نیستمستم ز می عشق و چو من، مست د...

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی🌸و آن شه بی‌نشانه را جلوه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط