من و تو
من و تو
Part11
ویو صبح
ا. ت: بیدار شدم ک ه دیدم بغل کوکیم ی کم خجالت کشیدم و از بغلش اومدم بیرون چایی پاک یادم رفت باید بریم مدرسه
کوکی رو بیدار کردمو حاضر شدیمو با ماشین تو راه بودیم وای از اونور استرس اینو داشتم که الان به بچه ها چجوری بگیم هم اینک دلمم خیلی درد میکرد جوری که کمرمم درد گرفت بود وای نمیتونستم راه برم حتی داشتم برای خودم فکر میکردم که
کوک: به چی فکر میکنی
ا. ت: هیچی
کوک: بخاطر مدرسه استرس داری
ا. ت: اره یکم
کوک:مهم نیست میخوام همه بدونن مال منی خوب
ا. ت: باشه از ماشین پیاده شدیمو همه داشتن نگامون میکردن که
کوک: چیه دوسش دارم مشکلی
ا. ت ویو
وای داشتم از خجالت می سوختم که یونا اومد سمتم
یونا: معلومه کجایی دختر
ا. ت: ببخشید یهویی شد
یونا: ولش بابا همه چیو بهم بگو
همه چیو براش توضیح دادم و رفتیم تو کلاس بلاخره زنگ اخر خورد
کوک: عشقم بریم
ا. ت: بریم منو کوک دستای همو گرفتیم و رفتیم
ویوی تو خونه
بعد اینکه رسیدیم ی دوش گرفتم ر و مبل ولو بودم که به کوکی گفتم
ا. ت: بیا بریم پیش مامان بابام میخوام همه چیو بدونن
کوک: اوک بریم
ویو ا. ت
رسیدیم ولی وقتی رفتم ت و دیدم همه دارن اشک میریزن مامانم با ناراحتی تمام اومدو بغلم کرد تعجب کرده بودم و کوکم پشتم بود که.....
Part11
ویو صبح
ا. ت: بیدار شدم ک ه دیدم بغل کوکیم ی کم خجالت کشیدم و از بغلش اومدم بیرون چایی پاک یادم رفت باید بریم مدرسه
کوکی رو بیدار کردمو حاضر شدیمو با ماشین تو راه بودیم وای از اونور استرس اینو داشتم که الان به بچه ها چجوری بگیم هم اینک دلمم خیلی درد میکرد جوری که کمرمم درد گرفت بود وای نمیتونستم راه برم حتی داشتم برای خودم فکر میکردم که
کوک: به چی فکر میکنی
ا. ت: هیچی
کوک: بخاطر مدرسه استرس داری
ا. ت: اره یکم
کوک:مهم نیست میخوام همه بدونن مال منی خوب
ا. ت: باشه از ماشین پیاده شدیمو همه داشتن نگامون میکردن که
کوک: چیه دوسش دارم مشکلی
ا. ت ویو
وای داشتم از خجالت می سوختم که یونا اومد سمتم
یونا: معلومه کجایی دختر
ا. ت: ببخشید یهویی شد
یونا: ولش بابا همه چیو بهم بگو
همه چیو براش توضیح دادم و رفتیم تو کلاس بلاخره زنگ اخر خورد
کوک: عشقم بریم
ا. ت: بریم منو کوک دستای همو گرفتیم و رفتیم
ویوی تو خونه
بعد اینکه رسیدیم ی دوش گرفتم ر و مبل ولو بودم که به کوکی گفتم
ا. ت: بیا بریم پیش مامان بابام میخوام همه چیو بدونن
کوک: اوک بریم
ویو ا. ت
رسیدیم ولی وقتی رفتم ت و دیدم همه دارن اشک میریزن مامانم با ناراحتی تمام اومدو بغلم کرد تعجب کرده بودم و کوکم پشتم بود که.....
۱۲.۳k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.