در این سرزمین سوخته

در این سرزمینِ سوخته
نه ایمانی مانده به احتمالِ شفا،
نه پوزخندِ شعبده‌بازی
که کلاهی و کبوتری،
ببین این عذابِ اَلیم
چه بر هزارهٔ هراس خوردگانِ
خسته آورده است.
دیگر نه رَدی که رؤیایِ راه بَلَدی،
نه مؤمنی که بَسا
باور به لَمْ یَلَدی...

#سیدعلی_صالحی

@foroogh_shamloo
دیدگاه ها (۰)

تنها تر از یک برگبا بار شادی‌های مهجورمدر سایه‌ای خود را رها...

گاهی چنان درین شب تب‌ کرده عبوس پای زمان به قیر فرومی‌رود که...

بخند !آنقدر جانانه،که دل تمام ثانیه ها شاد شوداین نهایت مهرب...

گاهی‌وقتا اونقدر اوضاع به هم پیچیده می‌شهکه آدم دست تنها از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط