به سانزو نگاه کردم به صندلی بسته شده بود و سر و صورتش خون
به سانزو نگاه کردم به صندلی بسته شده بود و سر و صورتش خونی بود . با وضعیتش داشت می خندید ، از وقتی وارد بانتن شدم زیاد این اتفاق می افتاد.
به عنوان کسی که از بچه کی سانزو رو میشناختم چیز عجیبی نبود.
دستای سانزو رو باز کردم ، کمکش کردم بلند بشه :
_ا/ت: کار برادرای هایتانی بود؟چرا اینقدر کرم ریزی؟
_سانزو:به تو ربطی نداره!
دستمو پس زد و از اتاق رفت . برگشتم سمت مقر ، کار من این بود که حواسم به کارایی مثل خرید اسلحه و مهمات باشه.
ولی امروز بی کار بودم ، همه بودیم . رفتم سمت خونه ای که برای همه اعضای بانتن بود .تو خونه مسی جز ران و ریندو نبود . ریندو تیشرتشو در آورد و انداخت رو مبل.
_ا/ت: هوی ریندو برش دار!
_ریندو : چرا بانو کوچولو عصبی شده؟
_آخرین برات باشه اینو می گی مرتیکه!
شونه هاشو بالا انداخت و رفت سمت استخر . ران اومد و تیشرت ریندو رو برداشت ، یه لبخند زد که معنی عذرخواهی داشت.
_ا/ت: برادرت خیلی شلختس !
_ران:بخاطر اون احمق معذرت میخوام ، توهم میای استخر؟
_ا/ت: فعلا نه به یه لیوان قهوه نیاز دارم .
_ران:یکم تو قهوه ساز آماده داریم .
_مرسی.
رفتم و لیوانمو پر قهوه کردم . سمت در شیشه ای که روبه روی استخر باز می شد رفتم و تو چارچوب در وایسادم. جرعه جرعه از قهوه خوردم . ناخواسته به بدن ریندو خیره شدم . لعنتی خیلی خوشگل بود . ولی حیف اخلاق نداشت.
_ریندو:عاشقم شدی؟
_ا/ت: هه هه من ؟تو؟ نه بابا عمرا!
لیوان قهومو گذاشتم رو میز و دوباره به ریندو نگاه کردم . از آب اومد بیرون ، اول محل ندادم ولی دیدم داره میاد سمتم ترسیدم پرتم نکنه تو آب خواستم فرار کنم ولی دستم گرفت نداشت به زور کشوندم تا لبه استخر:
_ا/ت:رااننننننننن داشت روانیههههههه - جیغغغغ*
_ریندو:کر شدم روانییی!
_ا/ت: ولم کن مرتیکهه ازگل!
_کوکو:وای خفه شید جفتتونم روانید.
_ا/ت:کی اومدی؟
_کوکو: با اجازه شما تو اتاقم کتاب می خوندم.
ریندو تو ثانیه پرتم کرد تو آب ، بعدشم خواست کمک کنه بیام بیرون که کشیدمش تو آب!
به عنوان کسی که از بچه کی سانزو رو میشناختم چیز عجیبی نبود.
دستای سانزو رو باز کردم ، کمکش کردم بلند بشه :
_ا/ت: کار برادرای هایتانی بود؟چرا اینقدر کرم ریزی؟
_سانزو:به تو ربطی نداره!
دستمو پس زد و از اتاق رفت . برگشتم سمت مقر ، کار من این بود که حواسم به کارایی مثل خرید اسلحه و مهمات باشه.
ولی امروز بی کار بودم ، همه بودیم . رفتم سمت خونه ای که برای همه اعضای بانتن بود .تو خونه مسی جز ران و ریندو نبود . ریندو تیشرتشو در آورد و انداخت رو مبل.
_ا/ت: هوی ریندو برش دار!
_ریندو : چرا بانو کوچولو عصبی شده؟
_آخرین برات باشه اینو می گی مرتیکه!
شونه هاشو بالا انداخت و رفت سمت استخر . ران اومد و تیشرت ریندو رو برداشت ، یه لبخند زد که معنی عذرخواهی داشت.
_ا/ت: برادرت خیلی شلختس !
_ران:بخاطر اون احمق معذرت میخوام ، توهم میای استخر؟
_ا/ت: فعلا نه به یه لیوان قهوه نیاز دارم .
_ران:یکم تو قهوه ساز آماده داریم .
_مرسی.
رفتم و لیوانمو پر قهوه کردم . سمت در شیشه ای که روبه روی استخر باز می شد رفتم و تو چارچوب در وایسادم. جرعه جرعه از قهوه خوردم . ناخواسته به بدن ریندو خیره شدم . لعنتی خیلی خوشگل بود . ولی حیف اخلاق نداشت.
_ریندو:عاشقم شدی؟
_ا/ت: هه هه من ؟تو؟ نه بابا عمرا!
لیوان قهومو گذاشتم رو میز و دوباره به ریندو نگاه کردم . از آب اومد بیرون ، اول محل ندادم ولی دیدم داره میاد سمتم ترسیدم پرتم نکنه تو آب خواستم فرار کنم ولی دستم گرفت نداشت به زور کشوندم تا لبه استخر:
_ا/ت:رااننننننننن داشت روانیههههههه - جیغغغغ*
_ریندو:کر شدم روانییی!
_ا/ت: ولم کن مرتیکهه ازگل!
_کوکو:وای خفه شید جفتتونم روانید.
_ا/ت:کی اومدی؟
_کوکو: با اجازه شما تو اتاقم کتاب می خوندم.
ریندو تو ثانیه پرتم کرد تو آب ، بعدشم خواست کمک کنه بیام بیرون که کشیدمش تو آب!
۷.۰k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.