دیگر نمی توانم پنهانت کنم

دیگر نمی توانم پنهانت کنم!
از درخشش نوشته هایم می فهمند،

برای تو می نویسم
از شادی قدم هایم،

شوق دیدن تو را در می یابند
از انبوه عسل بر لبانم،

نشان بوسه تو را پیدا می کنند
چگونه می خواهی قصه عاشقانه مان را
از حافظه گنجشکان پاک کنی
و قانع شان کنی

که خاطراتشان را منتشر نکنند!؟ #نزار_قبانی
دیدگاه ها (۱)

.....مرا دوست بداربسان گذر از یک سمت خیابان به سمتی دیگراول ...

...مے روم خستہ و افسردہ و زارسوے منزلگہ ویرانهٔ خویشبہ خدا م...

.....به خاطر خودت می‌گویمکه سردت نشودکه دلت نلرزدکه ترس برت ...

.....یڪے بیاید مرا از این تنهایے در بیاوردفقط ترجیحاًآن یڪنف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط