کجای قصه

کجای قصه
نگفته ام دوستت دارم؟!
بگذار فکر کنم
هیچ کجا انگار!
تا یادم می آید،
بهانه هایم هم،
پُر بود از فریاد
فریاد اینکه،
دیوانه!‌من دیوانه توام!
اما ببخش مرا
انگار همچون کودکی نوزاد بوده ام
که هرچه تقلا می کند
کسی نمی فهمد که شیر می خواهد
که گرمای تن مادر می خواهد
اما حالا که می نویسم
بارها بخوان!
بلند بخوان!
دیوانه،
دوستت دارم..
دیدگاه ها (۵)

دوستت دارم های نگفته را نه به پای نداشتن جرئت میگذارم نه به ...

دوست داشتن به حرف نیست….!!به وقتیه که برات میذاره،به ارزشیه ...

بحثمان که میشدحرفهای دلمان رابه زبانِ آهنگ برای یکدیگر میفرس...

تفکر بهتر زندگی بهتر خیلی از ماها توی زندگی تظاهر می کنیم که...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

🍁با هر قلمی به هر زبانی از غصه نوشتن ، حال تن زخمی را دارد ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط