Maah Banafsham
#Maah_Banafsham
#part95
رفتیم داخل بیمارستان نوبت گرفتیم
بعد نیم ساعت نوبتمون شد و رفتیم داخل
دکترپامو دید و گفت
°اقای کاشی پاتون نیاز به اتل نداره
+یعنی چی دکتر
°یعنی اینکه بای ایشون ضربه دیده،نشکسته،خودتون متوجه نشدین!؟
_چرا،وقتی چند روز پیش اتل پامو باز کردم به راحتی راه رفتم
°پسرم اتل پاتو باز میکنم،نگران پاتم نباش،خوب شده
_ممنون دکتر،از شرش خلاص شدم
با این حرفم دکتر خندید
خیلی دکتر خونگرمی بود
+ارسلان پاشو بریم دیگه
_باشه
بعد از تشکر از دکتر رفتیم
اینبار دیگه خودم نشستم پشت فرمون
_خدایا شکرت،از شر اون اتل مزخرف خلاص شدم
+از دست تووو(خنده)
+ارسلان راستی سیمکارتمو پیدا کردما
_کی؟؟کجا بود؟
+تو همون کشوی لوازم ارایشیم بود
_اها،انداختی تو گوشیت؟؟
+اره انداختم
گوشیمو ور داشت که نگاهش کردم
_چی میخوای جوجه؟؟
+شماره محراب،کارش دارم
_اها،الان شماره مخاطب قبلیاتو میخای چیکار کنی؟؟
+شماره نیکا،محشاد،امید رو حفظم رضام دیدم شمارشو میگیرم
_چی بگم،شماره منو حفظی؟؟
+چیزه،ام خب راستش نه
_اوکی(باز چص کرده)
+اع ارسلان ناراحت نشو دیگه،وقت نکردم شمارتو حفظ کنم
_شماره امیدو حفظی شماره منو میخاستی حفظ کنی وقت نداشتی؟؟
+خب عشقم شماره امید نیازم میشه،همین دیشبو دیدی؟؟دادم پدر اون ایکبیری رو در بیاره
زیر لب اروم گفتم
_خانوم غیرتی من!
+چیزی گفتی؟؟
_نه
تو راه بودیم که گوشیه ارسلان زنگ خورد..
#part95
رفتیم داخل بیمارستان نوبت گرفتیم
بعد نیم ساعت نوبتمون شد و رفتیم داخل
دکترپامو دید و گفت
°اقای کاشی پاتون نیاز به اتل نداره
+یعنی چی دکتر
°یعنی اینکه بای ایشون ضربه دیده،نشکسته،خودتون متوجه نشدین!؟
_چرا،وقتی چند روز پیش اتل پامو باز کردم به راحتی راه رفتم
°پسرم اتل پاتو باز میکنم،نگران پاتم نباش،خوب شده
_ممنون دکتر،از شرش خلاص شدم
با این حرفم دکتر خندید
خیلی دکتر خونگرمی بود
+ارسلان پاشو بریم دیگه
_باشه
بعد از تشکر از دکتر رفتیم
اینبار دیگه خودم نشستم پشت فرمون
_خدایا شکرت،از شر اون اتل مزخرف خلاص شدم
+از دست تووو(خنده)
+ارسلان راستی سیمکارتمو پیدا کردما
_کی؟؟کجا بود؟
+تو همون کشوی لوازم ارایشیم بود
_اها،انداختی تو گوشیت؟؟
+اره انداختم
گوشیمو ور داشت که نگاهش کردم
_چی میخوای جوجه؟؟
+شماره محراب،کارش دارم
_اها،الان شماره مخاطب قبلیاتو میخای چیکار کنی؟؟
+شماره نیکا،محشاد،امید رو حفظم رضام دیدم شمارشو میگیرم
_چی بگم،شماره منو حفظی؟؟
+چیزه،ام خب راستش نه
_اوکی(باز چص کرده)
+اع ارسلان ناراحت نشو دیگه،وقت نکردم شمارتو حفظ کنم
_شماره امیدو حفظی شماره منو میخاستی حفظ کنی وقت نداشتی؟؟
+خب عشقم شماره امید نیازم میشه،همین دیشبو دیدی؟؟دادم پدر اون ایکبیری رو در بیاره
زیر لب اروم گفتم
_خانوم غیرتی من!
+چیزی گفتی؟؟
_نه
تو راه بودیم که گوشیه ارسلان زنگ خورد..
۴.۷k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.