تک پارتی
تک پارتی
وقتی حسودی میکنه
«ا.ت = مینجی »
«اسم پسرتون= یه جون»
«سن پسرتون=۵»
صبح :
مینجی: صبح بیدار شدم و مثل همیشه جین خواب بود پاشدم و بعد از کار های مربوطه رفتم که صبحونه آماده کنم وقتی کارم تموم شد رفتم تا جین رو بیدار کنم و بهش گفتم که یه جون هم حاضر کنه و بیان صبحونه
منتظر بودم بیان پایین که دیدم جین صدام میکنه رفتم بالا که دیدم یه جون پرید بغلم
مینجی : چی شده ؟؟
جین: میگه مامانم بیاد مسواک بزنیم نمیخوام با تو مسواک بزنم
مینجی : زیر خندیدم و گفتم : باشه جین تو برو زیر شیر رو خواموش کن سر نره منو یه جون هم الان میایم
جین: اوفففف باشه
سر صبحونه:
« یه نکته همه ی حرف های یه جون رو بچگونه در نظر بگیرید »
یه جون: مامانی من میخوام برم حموم ؟؟
مینجی : باشه عزیزم با هم میریم
یه جون: آخخخخ جوننننن
جین: چشم غره
یه جون : میشه بعدشم بریم پارک ؟؟
مینجی : آره عزیزم
یه جون: هوراااااا
خب دیگه صبحونه خوردن و جین رفت سر کار و مینجی و یه جون هم رفتن حموم و عصر هم رفتن پارک و برگشتن و مینجی غذا ی مورد علاقه به جون رو برای شام درست کرد
شب موقع خواب :
مینجی: یه جون رو که خوابوندم و اومد روی تخت دیدم جین روشو کردم اون ور ازش پرسیدم: هندسامم چی شده ؟؟؟
جین: چرا اومدی این جا ها برو پیش یه جون عزیزت بخواب دیگه از صبح سرت باهاش گرمه به من زنگ هم نزدی واقعا که
مینجی: فهمیدم بازم حسودی کرده و من میدونم راه حلش چیه حسودی بیشتر بهش گفتم: باشه خب میرم
جین: بغلم کرد ........ نمیزارم دیگه بری پیشش
مینجی: خندید: باشه خب نمیرم
جین: دیگه هم انقدر منو نا دیده نمیگیری من مامانم پیشم نیست همش بهم ظلم میشه «کیوت»
مینجی : چشم آقا کوچولو
جین: اووم خوبه
خب دیگه تمومه
میدونم کوتاه بود ولی فعلا همین به ذهنم رسید
این اولین فیکم بود بهم بگین که خوب شده یا نه
و فیک نوشتن رو ادامه بدم یا نه
راستی صد تایی شدنمون مبارک
به مناسبت صد تایی شدن تصمیم گرفتم فیک بنویسمم😄
وقتی حسودی میکنه
«ا.ت = مینجی »
«اسم پسرتون= یه جون»
«سن پسرتون=۵»
صبح :
مینجی: صبح بیدار شدم و مثل همیشه جین خواب بود پاشدم و بعد از کار های مربوطه رفتم که صبحونه آماده کنم وقتی کارم تموم شد رفتم تا جین رو بیدار کنم و بهش گفتم که یه جون هم حاضر کنه و بیان صبحونه
منتظر بودم بیان پایین که دیدم جین صدام میکنه رفتم بالا که دیدم یه جون پرید بغلم
مینجی : چی شده ؟؟
جین: میگه مامانم بیاد مسواک بزنیم نمیخوام با تو مسواک بزنم
مینجی : زیر خندیدم و گفتم : باشه جین تو برو زیر شیر رو خواموش کن سر نره منو یه جون هم الان میایم
جین: اوفففف باشه
سر صبحونه:
« یه نکته همه ی حرف های یه جون رو بچگونه در نظر بگیرید »
یه جون: مامانی من میخوام برم حموم ؟؟
مینجی : باشه عزیزم با هم میریم
یه جون: آخخخخ جوننننن
جین: چشم غره
یه جون : میشه بعدشم بریم پارک ؟؟
مینجی : آره عزیزم
یه جون: هوراااااا
خب دیگه صبحونه خوردن و جین رفت سر کار و مینجی و یه جون هم رفتن حموم و عصر هم رفتن پارک و برگشتن و مینجی غذا ی مورد علاقه به جون رو برای شام درست کرد
شب موقع خواب :
مینجی: یه جون رو که خوابوندم و اومد روی تخت دیدم جین روشو کردم اون ور ازش پرسیدم: هندسامم چی شده ؟؟؟
جین: چرا اومدی این جا ها برو پیش یه جون عزیزت بخواب دیگه از صبح سرت باهاش گرمه به من زنگ هم نزدی واقعا که
مینجی: فهمیدم بازم حسودی کرده و من میدونم راه حلش چیه حسودی بیشتر بهش گفتم: باشه خب میرم
جین: بغلم کرد ........ نمیزارم دیگه بری پیشش
مینجی: خندید: باشه خب نمیرم
جین: دیگه هم انقدر منو نا دیده نمیگیری من مامانم پیشم نیست همش بهم ظلم میشه «کیوت»
مینجی : چشم آقا کوچولو
جین: اووم خوبه
خب دیگه تمومه
میدونم کوتاه بود ولی فعلا همین به ذهنم رسید
این اولین فیکم بود بهم بگین که خوب شده یا نه
و فیک نوشتن رو ادامه بدم یا نه
راستی صد تایی شدنمون مبارک
به مناسبت صد تایی شدن تصمیم گرفتم فیک بنویسمم😄
۹.۷k
۱۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.