چشمهای سیاه چون شب تو

چشم‌های سیاه چون شب تو
بی خبر از همه جهانم کرد
حال گمگشتگان به شب دانی؟
چشم‌های تو آن چنانم کرد
دیدگاه ها (۶۶)

حال ِمن را فقـط آن "فاضـلِ "معـروف نوشت«بی "طو" هر لحظه مرا ...

باز شب شد و استعمار من به خیالش آغاز..

گفتند کهعاشق شدنتفرضِ محالی ست !من آدمِ رد کردنِ این فرضِ مح...

من!بی تو چِنانمکه کما رفته خیالم..!

‍ ‍ ‌‌‌‌‌ شب که میشود تو درذهنم مرور میشوییاد ...

هزار شب نشسته ام ، به پای چشم های تورهـا نمی کنـد مـرا ، هـو...

گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبر درد او هر شب خبر گیرد ز س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط