رمان هم خونه های ما
«رمان هم خونه های ما»
پارت:۱۳
-:چی کی این..این نامه رو فرستاده« با تعجب»
جیسو با تعجب به نامه نگاه میکرد و سردرگم بود و نمیدونست باید چیکار کنه
ویو جیسو
این نامه از طرف کی میتونه باشه منظور از ج چیه اون کیه
جیسو سردرگم فقط دخترا رو صدا میزنه و دخترا با ترس میان تو اتاق ببینن چه اتفاقی افتاده
^:چیشده
+:چه اتفاقی افتاده
*:چه خبره
-:بچه ها بیان این نامه رو بخونین
^:این از طرف کیه«الان نامه رو خوندن»
*:چه عجیب،جیسو تو باید بفهمی این«ج»کیه
-:اره همینطوره،باید بفهمیم کیه
+:راستش من میدونم کار کیه«زیر لب و اروم»
-:واقعا،کیه
+:جی....جیمین
*:یعنی جیمین به جیسو یه حسی داره«با صدای لرزون»
+:...«سرش رو تکون میده»
دخترا غرق صحبت بودن که یهو جیمین وارد اتاق شد
جیمین:بچه ها چه خبره؟؟
-:«امد نزدیک جیمین» اینو تو نوشتی«اشک تو چشماش جمع شده بود»
جیمین:راستش.....ا..اره..من نوشتم
-:چرا نوشتی....ها فهمیدم شوخی بوده دیگه..بگو،بگو داشتی شوخی میکردی
جیمین:نه......شوخی نبود،واقعی بود.......جیسو من،من واقعا به تو علاقه دارم
-:ببین میخوام اروم باشم و خلاصه حرف بزنم،نه من هیچوقت نمیخوام با کسی باشم ولی من از تو بدم نمیاد،تو پسر خوب و عاقلی هستی و من میدونم حرف های منو میفهمی،ولی...ولی ما میتونیم باهم دوست باشیم مثل دوست های صمیمی،اینجوری بهتره
جیمین:....
«۱۰روز بعد»
ویو تهیونگ
بعد از اینکه از خواب بیدار شدم یاد چند روز گذشته افتاد ما پسرا به دخترا پیشنهاد دادیم ولی اونا درخواست مارو قبول نکردن و گفتن ما میتونیم دوست های صمیمی باشیم و ما هم قبول کردیم و الان ما دوست های صمیمی هستیم
تهیونگ:رزی بیدار شدی.....
از این پارت خوشم نمیاد خیلی فیلم هندی شد😂😐
پارت:۱۳
-:چی کی این..این نامه رو فرستاده« با تعجب»
جیسو با تعجب به نامه نگاه میکرد و سردرگم بود و نمیدونست باید چیکار کنه
ویو جیسو
این نامه از طرف کی میتونه باشه منظور از ج چیه اون کیه
جیسو سردرگم فقط دخترا رو صدا میزنه و دخترا با ترس میان تو اتاق ببینن چه اتفاقی افتاده
^:چیشده
+:چه اتفاقی افتاده
*:چه خبره
-:بچه ها بیان این نامه رو بخونین
^:این از طرف کیه«الان نامه رو خوندن»
*:چه عجیب،جیسو تو باید بفهمی این«ج»کیه
-:اره همینطوره،باید بفهمیم کیه
+:راستش من میدونم کار کیه«زیر لب و اروم»
-:واقعا،کیه
+:جی....جیمین
*:یعنی جیمین به جیسو یه حسی داره«با صدای لرزون»
+:...«سرش رو تکون میده»
دخترا غرق صحبت بودن که یهو جیمین وارد اتاق شد
جیمین:بچه ها چه خبره؟؟
-:«امد نزدیک جیمین» اینو تو نوشتی«اشک تو چشماش جمع شده بود»
جیمین:راستش.....ا..اره..من نوشتم
-:چرا نوشتی....ها فهمیدم شوخی بوده دیگه..بگو،بگو داشتی شوخی میکردی
جیمین:نه......شوخی نبود،واقعی بود.......جیسو من،من واقعا به تو علاقه دارم
-:ببین میخوام اروم باشم و خلاصه حرف بزنم،نه من هیچوقت نمیخوام با کسی باشم ولی من از تو بدم نمیاد،تو پسر خوب و عاقلی هستی و من میدونم حرف های منو میفهمی،ولی...ولی ما میتونیم باهم دوست باشیم مثل دوست های صمیمی،اینجوری بهتره
جیمین:....
«۱۰روز بعد»
ویو تهیونگ
بعد از اینکه از خواب بیدار شدم یاد چند روز گذشته افتاد ما پسرا به دخترا پیشنهاد دادیم ولی اونا درخواست مارو قبول نکردن و گفتن ما میتونیم دوست های صمیمی باشیم و ما هم قبول کردیم و الان ما دوست های صمیمی هستیم
تهیونگ:رزی بیدار شدی.....
از این پارت خوشم نمیاد خیلی فیلم هندی شد😂😐
- ۳.۴k
- ۳۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط