به چنگ اورده ام گیسوی معشوقی خیالی را

به چنگ اورده ام گیسوی معشوقی خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را

خدا را شکر امشب هم حریفی پیش رو دارم
که با او می توان نوشید ساغر های خالی را

مرا در بر بگیر ای مهربان هرچند می دانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را

ز مستی فاش می گویم تو را بوسیده ام اما
کسی باور ندارد حرف مست لا ابالی را

من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود
کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را
#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۶)

بیا لباس هم باشیمو دکمه دکمه،روی تن هم بوسه بدوزیمدلم می خوا...

شبیه برگ جدا از درخت بر کف باغنه وصل حال مرا خوب می کند نه ف...

مگر شعر ها در قفس می روند!شعر فریاد درد های عمیق است آنها که...

چشمهایت را می بوسممی دانم، هیچ کسهیچ گاه در هیچ لحظه ای از آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط