قسمت سی و نهم سلام خدا بر صراط مستقیم

( قسمت سی و نهم: سلام خدا بر صراط مستقیم )
.
نفس و زبانش بند آمده بود ... یا باید روی منبر به حقانیت امام علی و فرزندانش شهادت می داد یا تایید می کرد که عایشه بر خلیفه شورش و خیانت کرده بود ...
.
.
قبل از اینکه به خودش بیاد، دوباره با صدای بلند فریاد زدم: بگیرید و این کافر نجس رو از خانه خدا بیرون کنید ... و به سمت منبر حمله کردم ... یقه اش رو گرفتم و اون رو از بالای منبر به پایین کشیدم و محکم توی گوشش زدم ... .
.
جمع هم که هنوز گیج و مبهوت بودند با این حرکت من، ملتهب شدند و به سمت اون وهابی حمله کردند و الله اکبر گویان از مسجد بیرونش کردند ... .
.
جماعت هنوز از التهاب و هیجانی که بهشون وارد کرده بودم؛ آرام نشده بودند ... رفتم سمت منبر ... چند لحظه چشم هام رو بستم ... دوباره بسم الله گفتم و توسل کردم و برای اولین بار از پله های منبر بالا رفتم ... .
.
بسم الله الرحمن الرحیم ... سلام و درود خدا بر جویندگان و پیروان حقیقت ... سلام و درود خدا بر مجاهدان و سربازان راه حق ... سلام و درود خدا بر پیامبری که تا آخرین لحظات عمر مبارکش، هرگز از فرمان الهی کوتاهی نکرد ... سلام و درود خدا بر صراط مستقیم و تک تک پیروان و ادامه دهندگان ... و اما بعد ... .
.
سالن تقریبا ساکت و آرام شده بود اما هنوز قلب من، میان شقیقه هایم می تپید ...
.
.
#شیعه
#ره_یافته
#تازه_مسلمان
دیدگاه ها (۶)

...

( قسمت چهل: صدور حکم مرگ ).برگشتم خونه ... هنوز پام رو تو نگ...

( قسمت سی و هشتم: حق با علی است )..کم کم، داشت خشم بر اون مب...

( قسمت سی و هفتم: به قیمت جانم )..به خدا و اهل بیت پیامبر و ...

بسم الله الرحمن الرحیم پیام به مناسبت سالروز شهادت میرزا كوچ...

پارت ۱۰ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط