🖤♡Be mine!♡🖤
🖤♡Be mine!♡🖤
PART ; 7
که یک هو دیدمش از سر کوچه به سرعت دوید
و رفت .
نفس نفس میزدم
دل گون :هوفف حالا چه گوهی بخورم !
پیدام می کرد بدبخت بودم .
یه هو یه فکری از سرم گذشت .
دلگون:تغییر لباس !
دقیقا جلوم سطل لباسا بود
رفتم پشت سطل زباله و لباسا رو پوشیدم .
کتونی هامم یزره گلی کردم .
یه چوب هم تودستم گرفتم و از کوچه با کمر خمیده و دست لرزون زدم بیرون .
اون ور خیابون دیدمش نفس نفس زنان وسط جمعیت ایستاده بود .
پوزخندی زدم و یاد حرف جیمین افتادم که قبل از اینکه از پیشم بره بهم گفت :
....
جیمین :تو باهوش ترین دختر خانواده ای حتی اگر یه مافیای قوی هم جلوت باشه روبه روت زانو میزنه !
........
خندم گرفت و از اونجا دور شدم .
حالا حسابی کفری ،عصبی،هیجانی بود !
رگ دیونگیش کمکم میزد بالا از اونجا حبابی دور شدم .
بیچاره دینا الان میره خونه میترسه ولی راهی هم برای برگشت به خونه ندارم ،چون یه کوسه دقیقا
همونجا ها در حال شنا کردن .
هوففف تاحالا کوسه روی خشکی دیده بودید
کوک از تیرکس هم بدتر بود .
آروم کوچه هارو پشت سر گزاشتم که یاد کتاب خونه نامجون افتادم .
دلگون:خب مکان بعدی پیدا شد .
فقط امید وارم بودم کوک پیدام نکنه .
از کوچه ای داشتم می گذشتم که صدایی نگهم داشت .
؟ :کجا جوجو ؟
PART ; 7
که یک هو دیدمش از سر کوچه به سرعت دوید
و رفت .
نفس نفس میزدم
دل گون :هوفف حالا چه گوهی بخورم !
پیدام می کرد بدبخت بودم .
یه هو یه فکری از سرم گذشت .
دلگون:تغییر لباس !
دقیقا جلوم سطل لباسا بود
رفتم پشت سطل زباله و لباسا رو پوشیدم .
کتونی هامم یزره گلی کردم .
یه چوب هم تودستم گرفتم و از کوچه با کمر خمیده و دست لرزون زدم بیرون .
اون ور خیابون دیدمش نفس نفس زنان وسط جمعیت ایستاده بود .
پوزخندی زدم و یاد حرف جیمین افتادم که قبل از اینکه از پیشم بره بهم گفت :
....
جیمین :تو باهوش ترین دختر خانواده ای حتی اگر یه مافیای قوی هم جلوت باشه روبه روت زانو میزنه !
........
خندم گرفت و از اونجا دور شدم .
حالا حسابی کفری ،عصبی،هیجانی بود !
رگ دیونگیش کمکم میزد بالا از اونجا حبابی دور شدم .
بیچاره دینا الان میره خونه میترسه ولی راهی هم برای برگشت به خونه ندارم ،چون یه کوسه دقیقا
همونجا ها در حال شنا کردن .
هوففف تاحالا کوسه روی خشکی دیده بودید
کوک از تیرکس هم بدتر بود .
آروم کوچه هارو پشت سر گزاشتم که یاد کتاب خونه نامجون افتادم .
دلگون:خب مکان بعدی پیدا شد .
فقط امید وارم بودم کوک پیدام نکنه .
از کوچه ای داشتم می گذشتم که صدایی نگهم داشت .
؟ :کجا جوجو ؟
۶.۷k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.