یکبار از زنی موفق خواستم تا راز خود را با من در میان بگذ

یکبار از زنی #موفق خواستم تا راز خود را با من در میان بگذارد.

لبخندی زد و گفت:
موفقیت من زمانی آغاز شد که نبردهای کوچک را به جنگجویان کوچک واگذار کردم.
دست از جنگیدن با کسانی که غیبتم را می کردند برداشتم.
دست از جنگیدن با خانواده همسرم کشیدم.

دیگر به دنبال جنگیدن برای جلب توجه نبودم.
سعی نکردم انتظارات دیگران را برآورده کنم و همه را شاد و راضی نگه دارم.
دیگر سعی نکردم کسی را راضی کنم که درباره من اشتباه می کند.

آنگاه شروع کردم به جنگیدن برای:
اهدافم،
رویاهایم،
ایده هایم و
سرنوشتم...

روزی که جنگ های کوچک را متوقف کردم روزی بود که مسیر موفقیتم آغاز شد!
هر نبردی ارزش زمان و روزهای زندگی ما را ندارد.
نبردهایمان را عاقلانه انتخاب کنیم...
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۴)

غمگین که باشی زیباترین گل جهانمکه باشی پژمرده میشیدلت شادکه ...

تنهاتر از تهرانمکه می تواند تورادرکافه ها درآغوش بگیردو با ت...

تورا لای کدامین دفتر عمرم بخشکانم؟تو را کنج کدامین پاره قلبم...

#تونیستی...امامن برایت چاے مےریزم...چه فرق می ڪند..؟!باشی یا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط