باورکنپاییز که می آیدهمین پیرمردهای تنهاروی نیمکتهای پارک همبه اولین عشقشان فکر می کنندبه دختری با موهای طلایییا گیسوان سیاهروسری خالداریا شاید شالی پشمیبه حرفهایی که باید می گفتندو نامه هاییکه هیچ گاه به مقصد نمی رسد