باورکن

باورکن
پاییز که می آید
همین پیرمردهای تنها
روی نیمکتهای پارک هم
به اولین عشقشان فکر می کنند
به دختری با موهای طلایی
یا گیسوان سیاه
روسری خالدار
یا شاید شالی پشمی
به حرفهایی که باید می گفتند
و نامه هایی
که هیچ گاه به مقصد نمی رسد
دیدگاه ها (۱)

این نقشه جغرافیا تهران ندارددر ذهن خود تصویری از انسان ندارد...

بگو راه را گم کرده بودمبگو ساعتم خواب مانده بوداصلا بگو به م...

تنهایی،شاخه‌ی درختی‌ست پشت پنجره‌امگاهی لباس برگ می‌پوشدگاهی...

افسوس که من و " تو "دور از هم پیر میشویم !و طعم شیرین تاب دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط