پاییز؛
پاییز؛
چمدانش را بسته
انتهای جاده ی آذر
به انتظار نشسته است
نگاهش ابری
ردّ پاهایش خیس
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان ...
قراری طولانی به بلندای یک شب....
شب عشق بازی برگ و برف...
پاییز چمدان به دست ایستاده ....
عزم رفتن دارد....
آسمان بغض میکند...میبارد...
خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنی است.
آخرین نگاه بارانی اش را به درختان میدوزد
دستی تکان میدهد ...
قدمی برمیدارد سنگین و سرد
کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز و....تمام میشود.
پاییز، ای آبستن روزهای عاشقی،
رفتنت به خیر , سفرت بی خطر.....
#خاصترین
چمدانش را بسته
انتهای جاده ی آذر
به انتظار نشسته است
نگاهش ابری
ردّ پاهایش خیس
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان ...
قراری طولانی به بلندای یک شب....
شب عشق بازی برگ و برف...
پاییز چمدان به دست ایستاده ....
عزم رفتن دارد....
آسمان بغض میکند...میبارد...
خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنی است.
آخرین نگاه بارانی اش را به درختان میدوزد
دستی تکان میدهد ...
قدمی برمیدارد سنگین و سرد
کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز و....تمام میشود.
پاییز، ای آبستن روزهای عاشقی،
رفتنت به خیر , سفرت بی خطر.....
#خاصترین
۲.۸k
۲۸ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.