وقتی بهت اعتراف کرد

•وقتی بهت اعتراف کرد..•
🐱 #لینو 🐱

نیم ساعتی گذشته بود..تو این مدت تو با یه بسته چیپس تو دستت، نگاهت به فیلم بود و هر از گاهی میخندیدی و به صحنه فیلم اشاره میکردی ولی نگاه لینو..فرق داشت
تمام مدت چشمش رو تو بود..درواقع سرش به سمت فیلم بود جوری که فکر میکردی داره فیلم میبینه..
ساکت تر از همیشه بود و وقتایی که بهش نگاه میکردی و صحنه فیلم رو نشون میدادی فقط یه لبخند ملایم میزد و نگاهشو به فیلم میداد ولی دوباره چشماش رو تو قفل میشد

همینطور جریان داشت که..لینو دیگه صبرش تموم شد
تو حواست نبود ولی به ارومی حس دست یکی رو، روی دستای خودت حس کردی..
نگاهت از فیلم به سمت دستاتون رفت که دیدی لینو کاملا انگشتاشو دور انگشتات حلقه کرده..
و همین باعث شد که سرتو برگردونی و به لینو نگاه کنی ولی همین لحظه..
تنها کاری که لینو کرد این بود که بهت نزدیکتر شد و به ارومی لب هاشو روی لب هات قرار داد..
حس کردی برای چند لحظه دنیای اطرافتون ناپدید شده..هیچوقت انتظار چنین چیزی رو سمت لینو نداشتی چون اون کسی نبود که احساساتشو با یه حرکت جسورانه مثل این ابزار کنه اما حالا..اتفاق افتاده بود..

بوسه فقط چند ثانیه کوتاه طول کشید ولی تو سر جات خشکت زده بود حتی وقتی لینو ازت فاصله گرفت..

فاصله بینتون هنوز کم بود و نگاهش کاملا به چشمات دوخته شده بود و مثل همیشه..یه برق خاصی که فقط برای تو بود
نگاهشو برای چند ثانیه به زمین انداخت، بعد با لحن ارومی گفت: _من..من دوستت دارم..
_ببخشید که یهویی اینکارو کردم ولی اگه اینکارو نمیکردم..باور نمیکردی
و دوباره نگاهشو بهت دوخت...

اما برای تو..حتی با شنیدن حرفاش باورش سخت بود...درواقع درسته.. اگه اون بوسه اتفاق نمی افتاد فکر میکردی داره شوخی میکنه یا میخواد سر به سرت بزاره چون همیشه رابطه ی دوستانه ای داشتید ولی این کارش..
باعث اثبات حرفش شد.
پس به ارومی لبخندی از ذوق زدی و گفتی:
+این..خیلی یهویی بود
نگاهتو یکم اینور و اونور کردی تا یکم خجالتت رو پنهون کنی
+ولی..منم همچین حسی دارم..
و اینبار خودت بودی که نزدیکتر شدی و بوسیدیش..

لی هایجین ❥~

🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱
#سناریو #تکپارتی #لی_مین_هو #استری_کیدز #اسکیز #Stray_kids #SKZ #fic #کیپاپ #kpop