★سختی★
★سختی★
پارت ۳۴...
هر روز طبق خواسته تهیونگ تمرینات سختی رو به همراه بقیه انجام میداد و ضعیف بودنش نسبت به بقیه توی دردای شبانش مشخص میشد .
شب هایی که بقیه به راحتی استراحت میکردن اون مجبور بود عضلاتشو
ماساژ بده تا کمی از دردشون کم بشه .
هرچند که خودش هم میدونست توی تمرینات عالی پیش نمیره ولی کسی
جرات زدن حرفی بهش رو نداشت البته اگه سهون رو فاکتور میگرفت.
اون بی پروا بود و به راحتی سرش داد میزد و میگفت که بی عرضه نباشه و
کارشو بکنه.
ولی اینا چیزایی نبود که ناراحتش کنه .
کت سفید رنگش رو تنش کرد و به همراه بقیه وارد میدون مبارزه شد .
اولین روز مبارزه و درواقع اولین سنجشی که قرار بود انجام بدن .
توی دلش میگفت که چیزی نیست و نباید نگران باشه ولی ضربان بالایی
قلبش و عرق کف دستاش چیز دیگه ای رو میگفتن .
با صدا شدن اسمش نفسشو باصدا بیرون داد و بعد از دراوردن کتش وارد
اون میدون کوچیک شد .
رقیب رو به روش جثه خیلی بزرگتری نسبت به جونگکوک داشت و اون
هیچ ایده ای نداشت که چرا باید به عنوان اولین مبارزش همچین رقیبی
داشته باشه .
دور تا دورشون الفاهایی بودن که اونارو تماشا میکردن .
شاید توهم زده بود ولی حس میکرد پوزخند روی لباشون که مقصدشون
خودش بود رو میبینه .
پیش بینی این مبارزه اینقدرها هم سخت نبود ولی حداقل میخواست تلاشش رو بکنه .
با صدای سهون بار دیگه نفس عمیقی کشید و یه پاشو جلو گذاشت و
دستاشو به عنوان گارد جلوی صورتش قرار داد.
ادامه دارد...
پارت ۳۴...
هر روز طبق خواسته تهیونگ تمرینات سختی رو به همراه بقیه انجام میداد و ضعیف بودنش نسبت به بقیه توی دردای شبانش مشخص میشد .
شب هایی که بقیه به راحتی استراحت میکردن اون مجبور بود عضلاتشو
ماساژ بده تا کمی از دردشون کم بشه .
هرچند که خودش هم میدونست توی تمرینات عالی پیش نمیره ولی کسی
جرات زدن حرفی بهش رو نداشت البته اگه سهون رو فاکتور میگرفت.
اون بی پروا بود و به راحتی سرش داد میزد و میگفت که بی عرضه نباشه و
کارشو بکنه.
ولی اینا چیزایی نبود که ناراحتش کنه .
کت سفید رنگش رو تنش کرد و به همراه بقیه وارد میدون مبارزه شد .
اولین روز مبارزه و درواقع اولین سنجشی که قرار بود انجام بدن .
توی دلش میگفت که چیزی نیست و نباید نگران باشه ولی ضربان بالایی
قلبش و عرق کف دستاش چیز دیگه ای رو میگفتن .
با صدا شدن اسمش نفسشو باصدا بیرون داد و بعد از دراوردن کتش وارد
اون میدون کوچیک شد .
رقیب رو به روش جثه خیلی بزرگتری نسبت به جونگکوک داشت و اون
هیچ ایده ای نداشت که چرا باید به عنوان اولین مبارزش همچین رقیبی
داشته باشه .
دور تا دورشون الفاهایی بودن که اونارو تماشا میکردن .
شاید توهم زده بود ولی حس میکرد پوزخند روی لباشون که مقصدشون
خودش بود رو میبینه .
پیش بینی این مبارزه اینقدرها هم سخت نبود ولی حداقل میخواست تلاشش رو بکنه .
با صدای سهون بار دیگه نفس عمیقی کشید و یه پاشو جلو گذاشت و
دستاشو به عنوان گارد جلوی صورتش قرار داد.
ادامه دارد...
۲.۰k
۱۸ آذر ۱۴۰۳