رفتن دخترها برعکس پسرهاست

رفتن دخترها برعکس پسرهاست
بهانه نمیاورند،این شاخه آن شاخه نمیکنند، پیچاندن که هرگز...
دخترها تالحظه ی آخرمیمانند...
بعد از هرقهرو آشتی دورترمیشوند،
بعدازهربارفروریختن سردتر
بعدازهربار فهمیدن حقایق بیخیال تر
و بعد از دیدن خیانت خنثی
ذره ذره از پیشتان میروند
آهسته آهسته طوری که نمیفهمید ترکتان میکنند ، ابرازعلاقه هایشان کورمیشود، خنده هایشان لال، دیگر پرحرفی نمیکنند، کوتاه جواب میدهند ، غر زدن که هرگز،از اتفاقات روزمره و ناراحتی ها و خریدهایشان بگیر تا شکستن ناخونشان ،دیگر هیچکدام را برایتان نمیگویند
دیگربرایشان مهم نیست کجایید ، خوبید یا دل گرفته!
دختر سراسر نازاست و توجه ، فقط کافی ست دیگر نازش خریدارنداشته باشد و توجه را ازقلم بی اندازید ، دلش میگیرد و حس اضافه بودن بر او غلبه میکند
و شما زمانی میفهمید که یا کامل از دستش داده اید یا سهم دل دیگری ست ....
قصه ی رفتن دخترها را هرگز درجایی نگفته اند چون هیچکس این رازها را نمیدانسته و چقدر ما دخترها ناخوانده باقی مانده ایم ...
دیدگاه ها (۳)

روزی هزار بار برای خودتان بنویسید «عزت نفس»روی آینهکف دستگوش...

آرزو می کنم هیجان زده شوی ؛مثلا بعد از سالها ، عشق دوران نوج...

مُشت آخر رو که زدم تو صورتش از زیر دستم فرار کرد.‌ یه لگد پر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط