-دیدار دوباره-
-دیدار دوباره-
-۱۰- بیدار که شدم دیدم لونا بالا سرمه
لونا:حالت خوبه؟
سانزو:همممم..اینجا کجاست؟سنجو کجاست؟
لونا:ما تصادف کردیم منم کسیم که نجاتتون داد
سانزو:و سنجو؟
لونا:اون تو اتاق عمله(آروم)
سانزو:چییییی؟!چیزی معلوم نشده؟
لونا:هنوز نه
ویو لونا
بعد چند مین سانزو رو کشون کشون بردم دم در اتاق عمل و اونجا منتظر موندیم
همینطوری منتظر بودیم که یهویی ی پرستار از اتاق عمل اومد بیرون
سانزو:چیشد؟
پرستار:تسلیت میگم ما تلاشمون و کردیم ولی موفق نشدیم
سانزو:چ..چی؟(آروم)
بعد سانزو اتاق کف زمین و بیهوش شد
چند مین بعد بهوش اومد
بقلش کردم و بهش دلداری دادم اما کار ساز نبود
الان که سنجو مرده حس من نسبت به سانزو عوض شده
دیگه صاحب ندارم پس احساسات هم ندارم
ویو خونه
لونا:خب من برم
سانزو:صبر کن کجا میری؟(دست لونا رو گرفته)
لونا:من الان صاحب ندارم پس دلیلی نداره که اینجا بمونم
-۱۰- بیدار که شدم دیدم لونا بالا سرمه
لونا:حالت خوبه؟
سانزو:همممم..اینجا کجاست؟سنجو کجاست؟
لونا:ما تصادف کردیم منم کسیم که نجاتتون داد
سانزو:و سنجو؟
لونا:اون تو اتاق عمله(آروم)
سانزو:چییییی؟!چیزی معلوم نشده؟
لونا:هنوز نه
ویو لونا
بعد چند مین سانزو رو کشون کشون بردم دم در اتاق عمل و اونجا منتظر موندیم
همینطوری منتظر بودیم که یهویی ی پرستار از اتاق عمل اومد بیرون
سانزو:چیشد؟
پرستار:تسلیت میگم ما تلاشمون و کردیم ولی موفق نشدیم
سانزو:چ..چی؟(آروم)
بعد سانزو اتاق کف زمین و بیهوش شد
چند مین بعد بهوش اومد
بقلش کردم و بهش دلداری دادم اما کار ساز نبود
الان که سنجو مرده حس من نسبت به سانزو عوض شده
دیگه صاحب ندارم پس احساسات هم ندارم
ویو خونه
لونا:خب من برم
سانزو:صبر کن کجا میری؟(دست لونا رو گرفته)
لونا:من الان صاحب ندارم پس دلیلی نداره که اینجا بمونم
۶.۰k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.