p6
p6
پرش زمانی به تابستون
ویو ات
بعد دانشگاه تابستون شدو مارو فرستاد خونمون
منم خیلی خوشحال شدم که میتونم مامان بابامو
ببینم پس طولش ندادامو زود بعد خدافظی از
بچه ها استاد و مدیر رو کوک
از اونجا رفتم
بعد اینکه با تاکسی یه راه طولانیو گذروندم
رسیدم خونمون
در زدم ( بگم اوضاع مالی خوانواده ی ات عالیه😂)
مامان ات:دخترم خوش اومدی بگو ببینم دانشگاه خوب بود
بابا ات:دخترم چه خبرا
ات:خوبید خبری نشد
مامان ات :باید بهش بگیم ( در گوش بابای ات گف)
بابای ات:میگیم بعد ناهار
ویو ات:
رفتیم ناهار بخوریم
دیدیم مامان بابام دارن پچ پچ میکنن
ولش کن بابا
بعد خوردن ناهارم
مامان بابام اومدن چیزی بهم بگم
با حرفی که زدن شوکه شودم اخه چرا
بنظرتون مامان بابای ات چی به ات گفتن؟؟
شرایط:
5 لایک
5کامنت
پرش زمانی به تابستون
ویو ات
بعد دانشگاه تابستون شدو مارو فرستاد خونمون
منم خیلی خوشحال شدم که میتونم مامان بابامو
ببینم پس طولش ندادامو زود بعد خدافظی از
بچه ها استاد و مدیر رو کوک
از اونجا رفتم
بعد اینکه با تاکسی یه راه طولانیو گذروندم
رسیدم خونمون
در زدم ( بگم اوضاع مالی خوانواده ی ات عالیه😂)
مامان ات:دخترم خوش اومدی بگو ببینم دانشگاه خوب بود
بابا ات:دخترم چه خبرا
ات:خوبید خبری نشد
مامان ات :باید بهش بگیم ( در گوش بابای ات گف)
بابای ات:میگیم بعد ناهار
ویو ات:
رفتیم ناهار بخوریم
دیدیم مامان بابام دارن پچ پچ میکنن
ولش کن بابا
بعد خوردن ناهارم
مامان بابام اومدن چیزی بهم بگم
با حرفی که زدن شوکه شودم اخه چرا
بنظرتون مامان بابای ات چی به ات گفتن؟؟
شرایط:
5 لایک
5کامنت
۱۵.۰k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.