به اجبار پارت

به اجبار :. پارت :۷

جاهیونگ چشمی گفت واز اتاق سونگمین بیرون رفت... سونگمین سمت کشوی میزش رفت قرص افسردگی شو برداشت و۴تاریخت کف دستش وخورد.... چان ازاین موضوع خبرنداشت که اون قر ص افسردگی استفاده میکنه... امشب قرار بود مافیاها مراسم داشته. باشن سونگمین وچان هم دعوت این مهمونی بزرگ بودن....
تقی به در دفتر سونگمین میخوره:

×میتونم بیام داخل؟

÷بیا...

چان وارد اتاق میشه نگاهشومیده به سونگمین طبق معمول سونگمین توچشای چان نگاه نمی کرد... چان لبخندی شیطانی میزنه وبالحنی شیطون با سونگمین حرف میزنه:

×امشب خبرداری که باید بریم مهمونی؟

÷اره خبر دارم.... برای چی میپرسی...؟؟؟

چان میاد نزدیکتر وسونگمین میره عقبتر چان میرن پشت میزسونگمین لب هاشو نزدیک گوش سونگمین میاره:

×امشب... قراره... به هردومون... خیلی خوش بگذره... میخام... کاری کنم همه بفهمن‌.. تو مطعلق به منی!!
سونگمین پوزخندی میزنه..:

÷مطعلق به تو؟؟

چان پوزخندی صدادار میزنه:

×مطعلق به من بیبی!!!

÷چرا فکر می‌کنی من مال توعم؟؟

چان دستشو تحریک وار روی بدن سونگمین میکشه:

×چون واقعا ماله منی!!!! یادت که نرفته؟نه؟ پس کسیم نمی تونه جای تورو بگیره!اینو فراموش نکن که تا ابد ماله منی!

سونگمین از حرفای چان سر در نمی‌آورد... چی داشت می‌گفت؟ ولی سونگمینم عاشق چان شده بود واین واصخ بود... هرلمسی از طرف چان لذت میبرد... وخوشش میومد... پس مقاومت نمی کرد...

÷اوم... خیلی دوست دارم که ثابتش کنی! ثابت کن! اون وقت توهم میشی عشق ابدی من!!! ...

چان از این حرف شوکه شد باورش نمی شد سونگمین داره این حرفو میزنه؟, پس بهترین موقعیت امشب بود که عشقشو ثابت کنه!
چان حرکت دستاشو عوض کرد و همچنان تحریک وار روی بدن سونگمین میکشید..

×باشه... امشب ثابت میکنم بیبی!!

چان از اتاق بیرون رفت... سونگمین صحنه دست های چان رو بدنشو به یاد می آورد... اره واقعا داشت عاشقش میشد!, این واقعیته ... خودشم باور داشت... ولی امشب؟ امشب چه اتفاقی خواهد افتاد؟؟
ساعت کاری تموم شد سونگمین با چان به خونه برگشتن... سونگمین رفت اتاق بالا که حموم بود اتاق خودشو چان..

÷میخام برم حموم...

چان لبخندی زد ولی مرموز بود:

سونگمین سوالی نگاش کرد:

÷چیه؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟؟؟

×هیچی عزیزم... برو... ...
سونگمین شونه هاشو داد بالا.. به سمت رخت کن رفت و لباسشو درآورد.. و فقط یه لباس زیر تنش بود داشت شیرابو درست میکرد که یدفعه چان اومد داخل ودرو قفل کرد...

÷پشمامممم... برای چی اومدی ؟؟؟ دهه!؛!برو بیرون مگه نمی بینی من لخت/م؟؟

×نوچ منم اومدم حموم کنم دومن من قبلاً بدنتو یک بار دیدم پس خجالتت برای چیه؟؟؟

سونگمین از خجالت قرمز شد:

÷یااااا چان....



ادامه پارت بعدددد.....
دیدگاه ها (۲)

به اجبار: پارت ۸

به اجبار پارت ۹

سناریو آستری کیدز

سناریو اسکیز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط