قشنگ یادمه یه پیرمردی بود با گاریش تابستونا میشست دم در م
قشنگ یادمه یه پیرمردی بود با گاریش تابستونا میشست دم در مدرسه تازنگ بخوره به بچه مردسه ایابستنی بفروشه
وقتی زنگ میخورد همه ب طرفش حمله میکردیم عجب بستنیایی
به بهههههههه
وقتی زنگ میخورد همه ب طرفش حمله میکردیم عجب بستنیایی
به بهههههههه
- ۳۰۴
- ۰۸ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط