part
part22🦋
&{دستو پاشو به معنی اینکه باهام بازی کن تکون میده}
-جونم دخترم جونم شیطونیت گرفته بابایی {باهاش بازی میکنه }
&{میخنده}
-الهی فدای تو بشم من{لپشو میبوسه و قلقلکش میده}
&{خنده}
-{بلندش میکنه و میزارتش رو پاهاش و صورتشو نوازش میکنه}
&{با یه دستش انگشت جیمین رو میگیره}
-بابایی ساعت دوازده شده تو نمیخوای بخوابی هوم{میزارتش تو گهواره و تابش میده تا بخوابه}
&{گریه میکنه و میخواد بلند شه}
-جونم جونم باشه ببخشید {بلندش میکنه و میزارتش رو شونش}
&{بی قراره}
-الهی بمیرم برات بابایی حتما درد داری{میزارتش رو تشک و قطره رو بر میدارم و چند قطره میریزه تو دهنش}
&{به خاطر تلخی دارو گریش میگیره}
-جونم جونم {بغلش میکنه و رو شونش تابش میده}
&{آروم میشه و کم کم خوابش میبره}
-الهی قربونت بشم من{میزارتش رو تخت و خم میشه و پیشونیش رو میبوسه}
&{تو خواب تکون ریزی میخوره و تو خودش جمع میشه}
-{پتو رو میکشه روش و دراز میکشه کنارش و دستاشو میگیره}تو چقدر نازی فرشته
{اینو میگه و آنا رو میزاره رو بازو هاشو با نوازشش میخوابه}
سه سال بعد//
& بابایی من دیلی میتلسم
- آنا کافیه دیگه هر ماه این بحث رو داریم میری تو آمپول هاتو میزنی میای بیرون اینقدرم شلوغش نکن برو
&میشه شما هم بیاین
-هوف باشه بیا بریم
&ملسی
-برو
&چشم
∆سلام پسرم بیا بشین
-اگه میشه زودتر تزریقات رو انجام بدین ما بریم دیگه
∆چه تزریقاتی؟
-وا خوب معلومه دیگه پنج آمپولی که هر ماه میزنه
∆خوب جیمین کن باید یه چیزی رو بهت بگم
-چی
∆طبق آخرین آزمایشات آنا کوچولو دیگه هیچ اثری از بیماری قلبی توی بدنش نمونده
-ی...یعنی...چی
∆تبریک میگم آنا دیگه کاملا حالش خوب شده
-جدی میگین؟
∆اره
&بابا
-جونم
&یعنی من خوب خوب شدم
-اره قشنگم
&یعنی دیگه قلال نیست هل ماه آمپول بزنم و دلدم بگیله؟
-من فرشته کوچولوی من
&واقعنی؟
-اوهم
&هولااااا
∆خوب دیگه من با شما کاری ندارم امیدوارم دیگه راهتون به این جا ها نیفته
-مرسی{رفت بیرون}
&بابا
-بله
&من من باورم نمیشه
-اوم منم ولی دیگه همه چی تموم شد همه چی خوشگلم
&خیلی خوشحالم
-منم عزیزم{محکم بغلش میکنه و سرشو میبوسه}
🧸 پایان🧸
✨اسلاید بعدی عکس آنا✨
&{دستو پاشو به معنی اینکه باهام بازی کن تکون میده}
-جونم دخترم جونم شیطونیت گرفته بابایی {باهاش بازی میکنه }
&{میخنده}
-الهی فدای تو بشم من{لپشو میبوسه و قلقلکش میده}
&{خنده}
-{بلندش میکنه و میزارتش رو پاهاش و صورتشو نوازش میکنه}
&{با یه دستش انگشت جیمین رو میگیره}
-بابایی ساعت دوازده شده تو نمیخوای بخوابی هوم{میزارتش تو گهواره و تابش میده تا بخوابه}
&{گریه میکنه و میخواد بلند شه}
-جونم جونم باشه ببخشید {بلندش میکنه و میزارتش رو شونش}
&{بی قراره}
-الهی بمیرم برات بابایی حتما درد داری{میزارتش رو تشک و قطره رو بر میدارم و چند قطره میریزه تو دهنش}
&{به خاطر تلخی دارو گریش میگیره}
-جونم جونم {بغلش میکنه و رو شونش تابش میده}
&{آروم میشه و کم کم خوابش میبره}
-الهی قربونت بشم من{میزارتش رو تخت و خم میشه و پیشونیش رو میبوسه}
&{تو خواب تکون ریزی میخوره و تو خودش جمع میشه}
-{پتو رو میکشه روش و دراز میکشه کنارش و دستاشو میگیره}تو چقدر نازی فرشته
{اینو میگه و آنا رو میزاره رو بازو هاشو با نوازشش میخوابه}
سه سال بعد//
& بابایی من دیلی میتلسم
- آنا کافیه دیگه هر ماه این بحث رو داریم میری تو آمپول هاتو میزنی میای بیرون اینقدرم شلوغش نکن برو
&میشه شما هم بیاین
-هوف باشه بیا بریم
&ملسی
-برو
&چشم
∆سلام پسرم بیا بشین
-اگه میشه زودتر تزریقات رو انجام بدین ما بریم دیگه
∆چه تزریقاتی؟
-وا خوب معلومه دیگه پنج آمپولی که هر ماه میزنه
∆خوب جیمین کن باید یه چیزی رو بهت بگم
-چی
∆طبق آخرین آزمایشات آنا کوچولو دیگه هیچ اثری از بیماری قلبی توی بدنش نمونده
-ی...یعنی...چی
∆تبریک میگم آنا دیگه کاملا حالش خوب شده
-جدی میگین؟
∆اره
&بابا
-جونم
&یعنی من خوب خوب شدم
-اره قشنگم
&یعنی دیگه قلال نیست هل ماه آمپول بزنم و دلدم بگیله؟
-من فرشته کوچولوی من
&واقعنی؟
-اوهم
&هولااااا
∆خوب دیگه من با شما کاری ندارم امیدوارم دیگه راهتون به این جا ها نیفته
-مرسی{رفت بیرون}
&بابا
-بله
&من من باورم نمیشه
-اوم منم ولی دیگه همه چی تموم شد همه چی خوشگلم
&خیلی خوشحالم
-منم عزیزم{محکم بغلش میکنه و سرشو میبوسه}
🧸 پایان🧸
✨اسلاید بعدی عکس آنا✨
- ۲۳.۶k
- ۰۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط