part
part20🦋
§اقای پارک برید طبقه ی بالا برای تزریق
-باشه ممنونم
§خواهش میکنم
بالا//
-ببخشید من میخواستم برای دخترم تزریق انجام بدم کجا باید برم
÷بله از این سمت بفرمایید خوب اینجاست برید داخل آمادش کنید تا بیام
-باشه ممنون
÷خواهش میکنم
-{میره تو و آنا رو میزاره رو تخت و آستینش رو میده بالا و میشینه کنارش و دستاشو میگیره} بابایی یعنی تو واقعا این همه مدت داشتی درد میکشیدی و من هیچی نمیدونستم ببخشید دخترم اگه باعث شدم اذیت شی معذرت میخوام نفسم
&{با تعجب به جیمینی که داره گریه میکنه نگاه میکنه}
-آنا شاید فکر کنی من دوست ندارم اما اینو بدون که من عاشقتم دخترم شاید این رو نشون نداده باشم اما من بدون تو نمیتونم تو تنها کسی هستی که برام مونده تروخدا چیزیت نشه دخترم{گریه}
&{از گریه ی جیمین ناراحت میشه و گریش میگیره}
-ببخشید خوشگلم گریه نکن{اشکاشو پاک میکنه و آنا رو بغل میکنه و میزارتش رو پاهاش و اشکای آنا رو هم پاک میکنه}
÷خوب من اومدم
-{آنا رو میزارتش رو تخت}
÷میشه خواهش کنم عقب تر وایسین؟
-بله حتما
÷ممنونم{میره جلو و اولین آمپول رو میزنم}
&{گریش میگیره }
÷{بلافاصله آمپول دوم رو هم میزنه}
&{گریش شدید تر میشه}
-خانم آروم تر
÷اگه پشت سر هم نزنیم اثر نداره{این رو میگه و اون یکی رو هم میزنه}
&{جیغ میزنه}
-{از گریه ی آنا گریش میگیره و نمیتونه بمونه و میره بیرون }
÷{پشت هم دوتا آمپول دیگه رو هم میرنه}
&{صدای گریش کل بیمارستان رو میگیره}
جیمین« از گریه های آنا گریم گرفت و نتونستم بمونم و رفتم بیرون الهی بمیرم برای بچم چه دردی رو الان داره میکشه خودمو جمع و جور کردن و رفتن منو اتاق و آتا رو بغل کردم و رفتم بیرون چون از قبل به راننده گفته بودم نسخه هارو بخره مستقیم رفتم نشستم تو ماشین و به راننده گفتم راه بیوفته آنا هنوزم داشت گریه میکرد
-جونم بابایی جونم میدونم درد داری میدونم فرسته کوچولوم {میارتش نزدیک گردنش و لُپشو میبوسه}
&{یکمی آروم میشه اما هنوزم هق هق داره}
-هشششش آروم باش قربونت برم میدونم بابایی درد داری اما اگه تو گریه کنی منم گریم میگیره ها
&{آروم میشه }
-{میزارتش رو تشکی که رو پاهاش بود و اروم آروم صورتشو نوازش میکنه}
&{کم کم خوابش میبره}
خونه//
ادامه دارد....
§اقای پارک برید طبقه ی بالا برای تزریق
-باشه ممنونم
§خواهش میکنم
بالا//
-ببخشید من میخواستم برای دخترم تزریق انجام بدم کجا باید برم
÷بله از این سمت بفرمایید خوب اینجاست برید داخل آمادش کنید تا بیام
-باشه ممنون
÷خواهش میکنم
-{میره تو و آنا رو میزاره رو تخت و آستینش رو میده بالا و میشینه کنارش و دستاشو میگیره} بابایی یعنی تو واقعا این همه مدت داشتی درد میکشیدی و من هیچی نمیدونستم ببخشید دخترم اگه باعث شدم اذیت شی معذرت میخوام نفسم
&{با تعجب به جیمینی که داره گریه میکنه نگاه میکنه}
-آنا شاید فکر کنی من دوست ندارم اما اینو بدون که من عاشقتم دخترم شاید این رو نشون نداده باشم اما من بدون تو نمیتونم تو تنها کسی هستی که برام مونده تروخدا چیزیت نشه دخترم{گریه}
&{از گریه ی جیمین ناراحت میشه و گریش میگیره}
-ببخشید خوشگلم گریه نکن{اشکاشو پاک میکنه و آنا رو بغل میکنه و میزارتش رو پاهاش و اشکای آنا رو هم پاک میکنه}
÷خوب من اومدم
-{آنا رو میزارتش رو تخت}
÷میشه خواهش کنم عقب تر وایسین؟
-بله حتما
÷ممنونم{میره جلو و اولین آمپول رو میزنم}
&{گریش میگیره }
÷{بلافاصله آمپول دوم رو هم میزنه}
&{گریش شدید تر میشه}
-خانم آروم تر
÷اگه پشت سر هم نزنیم اثر نداره{این رو میگه و اون یکی رو هم میزنه}
&{جیغ میزنه}
-{از گریه ی آنا گریش میگیره و نمیتونه بمونه و میره بیرون }
÷{پشت هم دوتا آمپول دیگه رو هم میرنه}
&{صدای گریش کل بیمارستان رو میگیره}
جیمین« از گریه های آنا گریم گرفت و نتونستم بمونم و رفتم بیرون الهی بمیرم برای بچم چه دردی رو الان داره میکشه خودمو جمع و جور کردن و رفتن منو اتاق و آتا رو بغل کردم و رفتم بیرون چون از قبل به راننده گفته بودم نسخه هارو بخره مستقیم رفتم نشستم تو ماشین و به راننده گفتم راه بیوفته آنا هنوزم داشت گریه میکرد
-جونم بابایی جونم میدونم درد داری میدونم فرسته کوچولوم {میارتش نزدیک گردنش و لُپشو میبوسه}
&{یکمی آروم میشه اما هنوزم هق هق داره}
-هشششش آروم باش قربونت برم میدونم بابایی درد داری اما اگه تو گریه کنی منم گریم میگیره ها
&{آروم میشه }
-{میزارتش رو تشکی که رو پاهاش بود و اروم آروم صورتشو نوازش میکنه}
&{کم کم خوابش میبره}
خونه//
ادامه دارد....
- ۲۰.۴k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط